نظر از: لبخند لبخندی [عضو]

لبخند لبخندی

یه روز یه اقایی حدود یه ماه میشینه جلوی کعبه تا حاجتش رو بگیره تو طی این یک ماه یه اقایی دیگه میاد میگه خدا زود این مشکل رو برام حل کن فرداش میاد میگه دمت گرم حل شد اون اقایی که یک ماه بود تو کعبه حاجت میخواست میگه خدایا این کار چطور ممکن شد خدا میگه اگه حاجتش رو نمیدادم ازم زود نا امید میشد اما تو ایمانت قوی هست و صبرت زیاد…
این داستان رو دبیر دینی سال اول دبیرستان بهمون گفته بود

_________

پاسخ قلم :

چقدر قشنگ ، مرسی از داستانت دخترِ ناز

1395/12/06 @ 19:28

نظر از: لبخند لبخندی [عضو]

لبخند لبخندی

چشم الان دارم پاورپوینت مینویسم شب برات مینویسم
یه وقت خودت رو اذیت نکنی نشد فدای سرت

____________

پاسخ قلم :

:) باشه موفق باشی

1395/12/06 @ 17:59

نظر از: لبخند لبخندی [عضو]

لبخند لبخندی

برات یه داستان بگم؟
چرا طرز تهیه رو برام نورستانی؟

_______

پاسخ قلم :

دوتا بگو :)

میام میگم ببخش سرم شلوغ بود و فراموش میکردم

1395/12/05 @ 23:40


فرم در حال بارگذاری ...

 
"هوالمحبوب"
فقط یک قلم می تواند تمام تراوشات ذهن آدمی را به نمایش بگذارد . . . من جوهر قلمم را خرج اینجا می کنم باشد که رستگار شوم :) ***************************************** آمدم برای نام و نان بنویسم . . . دیدم قلم پاکتر و با ارزش تر از آن است که به نان و نام فروخته شود . ”از نان به قلم رسیدم ، شدم از نون تا قلم" ***************************************** " کپی برداری بدون اجازه نویسنده و ذکر منبع جایز نیست !" **************************************** ((توضیحات: به غیر از دست خط، همه ی نوشته های این وبلاگ متعلق به نویسنده وبلاگ می باشد. در صورت ثبت متنی نام نویسنده حتما قید خواهد شد.)) *********************************** ارتباط با من: aznoon.ta.ghalam@gmail.com
دربِ دیگرِ وبلاگ
شمارنده