نظر از: مهدی [عضو]

مهدی

خلا، نه خلع، یه همزه هم داره :)
تنهایی کشیدن واسه پسرها هم سخته چه برسه به دخترا … خدا رو شکر تو دانشگاه خانواده، دوستام بهم زنگ می زدن و بهشون زنگ می زدم هر روز و هفته!
یه دختر خانم اونقدر توی دانشگاه ما گریه کرده بود که مرکز روانشناسی بهش گفته بود دو ترم معدل الف شو و دو ترم هم مهمان بگیر، برگرد شهرت!
درست میگید ولی هوای کسی که رفته تو غربت رو داشته باشید، شاید نمی تونه دوباره دوست پیدا کنه :(((((

1396/04/05 @ 11:00

پاسخ از: . . . ماریا . . . [عضو] 

عه :/ خلاء (خنده)
دارم، خیلی هم دارم اما متاسفانه کسی قدرِ این از خود گذشتگی های من را نميدونه، من خیلی از دوست ضربه دیدم متاسفانه.
حرف برای این موضوع بسياره حالا این اتفاق کاملا تصادفی بود چون خودم هم در آن لحظه اصلا حوصله دلداری دادن نداشتم خواستم بعدا فرصت مناسب جواب بدم ولی وقتی اون حرکت دور از عقل را دیدم فوق العاده حرصم
گرفت و ترکشم را زدم. دست خودم نیست کارهای احساساتی را نميتونم تحمل کنم.
چرا دوستم يه دوست ابدی کنارش داره اونم همسرش :)
آدم وقتی يه مرد پشتش باشه باید به اون تکیه کنه و لحظاتش را با اون تقسیم کنه :)))
میدونم سختشه چون يه دختر فوق العاده اجتماعيه اصلا دلیل این دلتنگی ها هم بخاطر همینه چون تو شهرمون همیشه فعال بود از این مراسم و جلسه به اون مراسم، خرید ودوستانش . . . برعکس من!شاید درک نکردن من به خاطر همین باشه چون من از تنهاییام لذت میبرم و خیلی مایل نیستم کسی تنهاييم
را بهم بزنه.
ولی خب چه میشه کرد یا باید خودش را وفق بده یا با همسرش. توافق کنند که
برای زندگی بیان شهر خودمون.

1396/04/05 @ 11:19

نظر از: مهدی [عضو]

مهدی

داشتم چیزی می خوندم، یاد متن شما افتادم، دلم براش سوخت!
کاش دلداریش میدادید، شایدم دیر نشده باشه…
یکیو از تنهایی در بیارین…

1396/04/03 @ 23:05

پاسخ از: . . . ماریا . . . [عضو] 

:)
هرکس تا حدودی تحمل داره آقا مهدی، مشخصه ترین خصوصیت من همین دلداری دادن ها و مشاوره دادن هاست. اما گاهی انقدر خودم درگیر حال و روانمم که توی اون لحظه وقتی کسی مياد طرفم فقط از روی منطق جوابش را میدم نه از احساس. دوای دوست من فقط دیدن خانوادش بود من هرچقدر هم که برایش روضه می خواندم مطمئن بودم که تاثیری نداشت، از طرفی هم بریدن موهایش یک جو گرفتگی بود و بس اگر من تند برخورد کردم سرِ همین بود
درسته تو موقعیت های خاص قرار میگیریم ولی قرار نیست به خودمون صدمه
بزنیم و سرِ بدن خالی کنیم.این قضیه با منطق من جور در نیامد کوبیدم.
الان همین دوست کنار خانوادش هست و آمده وطنش. حالش هم الحمدلله باید خوش باشه.
اینکه گفتم سنگ دلم بخاطر این بود که توی اون موقعیت هرکس با دیدن
آن موها قطعا ناله سرمیداد و قربان صدقه طرف ميرفت این خودش باعث ميشد مخاطب فکر کنه چقدر مفلوکه! گاهی به نظر من نبايد تایید رفتار کرد
باید رد کرد اگه دوستم مدام ميگفت ول کن بخاطر این بود که اشتباه خودش را فهمیده بود و از کارش پشيمون بود. و البته اینکه رد کردن من خیلی صریح و بی مقدمه بود این را قبول دارم اما خب شانس دوست بود که در آن حالات روحی من سراغم آمد. امیدوارم ببخشتم :)
آقا مهدی شخصی که انتخاب کرده دور از خانواده باشه بااااید خودش را وفق بده درسته سخته دردناکه اما باید انعطاف پذیر باشه و بپذيره راه پیدا کنه برای اینکه این تنهایی براش غول نشه. تاکی من و یا بقیه بصورت مجازی ميتونيم تنهاییش را پر کنیم. باید تنها لذت بردن را یاد بگیره و جز خودش کسی نميتونه کمکش کنه من فقط براش حکم یک سطل تخلیه را دارم همین! هيچوقت نميتونم خلع را پر کنم.
ان شاء الله ميتونه، دوست من آنقدر قوی هست که این بحران را رد کنه :)
براش دعا میکنم.
پرحرفي کردم ببخشید

1396/04/03 @ 23:52


فرم در حال بارگذاری ...

 
"هوالمحبوب"
فقط یک قلم می تواند تمام تراوشات ذهن آدمی را به نمایش بگذارد . . . من جوهر قلمم را خرج اینجا می کنم باشد که رستگار شوم :) ***************************************** آمدم برای نام و نان بنویسم . . . دیدم قلم پاکتر و با ارزش تر از آن است که به نان و نام فروخته شود . ”از نان به قلم رسیدم ، شدم از نون تا قلم" ***************************************** " کپی برداری بدون اجازه نویسنده و ذکر منبع جایز نیست !" **************************************** ((توضیحات: به غیر از دست خط، همه ی نوشته های این وبلاگ متعلق به نویسنده وبلاگ می باشد. در صورت ثبت متنی نام نویسنده حتما قید خواهد شد.)) *********************************** ارتباط با من: aznoon.ta.ghalam@gmail.com
دربِ دیگرِ وبلاگ
شمارنده