نظر از: ریاحی [عضو] 

سلام.
چی ؟ وبلاگ دیگه منو می گی؟ بیام برات
می دونی موضوعش رو دوست نداشتم. و بله به قول شما جزئیاتش زیاد و حوصله بر بود من ردش می کردم و اصل ماجرا رو می خوندم.
خیلی از فیلم ها با ین مضمون البته با سانسور پخش شده.
موارد صحنه دارش به نظرم اینقدر زیاد بود که دیگه ….
بماند. سلیقه ای است.

1397/04/14 @ 00:38

پاسخ از: . . . ماریا . . . [عضو] 

سلام، عه :/ وبلاگ تو بود!؟
این جزئیات بالاش به خاطر ادبیات آن دهه اس. سبک ادبیات دهه پنجاه این را ایجاب می کرد که با ناز در مورد جزئیات حرف بزنن. من فیلمی ندیدم با این مضمون، مزه اش به همون صحنه هاست ديگه! (آیکن نیش باز)

1397/04/14 @ 09:07

پاسخ از: ریاحی [عضو] 

آخه از نون تا قلم جان (عصبانیت) ((:
منظورم تهشه. این که یکی به خاطر اون یکی می فداکارد و خودش را به نابودی می کشاند ولی طرف مقابل فکر می کنه در حقش جفا کرده. منظورم فیلمای با این سرانجام بود.
صاحب قلم توانا بود، در این شکی نیست..خدا بیامرزاد……..

1397/04/14 @ 14:59

پاسخ از: . . . ماریا . . . [عضو] 

اممم قبل از اینکه آخر داستان را تعریف کنی کمی اطمینان حاصل کن که طرف کتاب را تموم کرده یا نه!
شانس آوردم کامل نخوندم نظرتو وگرنه احتمال داشت ادامه ندم کتابو.
بنظر من که خیلی خوب جمع کرد داستانو و با فداکاری های روزگار امروز کاملا فرق داشت. یعنی اصلا یکجوری جمع کرد که این فداکاریه تکراری نیست. نمی دونم منظورم را رساندم یا نه. اما من واقعا دوستش داشتم. خیلی حتی آخرش را که زن پرده ی نقاشی را پس داد.

1397/04/14 @ 19:21

پاسخ از: ریاحی [عضو] 

ببخشید:(

1397/04/14 @ 19:31

پاسخ از: . . . ماریا . . . [عضو] 

اشکال نداره کامل نخوندم نظرتو؛)

1397/04/14 @ 19:42

نظر از: مهدی [عضو]

مهدی

کتاب خوبی بودش داستان جذابی داشتش اما نسبت به دیگر آثار نویسنده از نظر من پایین تر بودش

1397/04/13 @ 23:01

پاسخ از: . . . ماریا . . . [عضو] 

من خیلی دوستش دارم واقعا از خوندنش لذت می برم. نمی تونم تعیین سطح کنم چون فقط یکی از آثار ديگه اش را خوندم

1397/04/13 @ 23:33


فرم در حال بارگذاری ...

 
"هوالمحبوب"
فقط یک قلم می تواند تمام تراوشات ذهن آدمی را به نمایش بگذارد . . . من جوهر قلمم را خرج اینجا می کنم باشد که رستگار شوم :) ***************************************** آمدم برای نام و نان بنویسم . . . دیدم قلم پاکتر و با ارزش تر از آن است که به نان و نام فروخته شود . ”از نان به قلم رسیدم ، شدم از نون تا قلم" ***************************************** " کپی برداری بدون اجازه نویسنده و ذکر منبع جایز نیست !" **************************************** ((توضیحات: به غیر از دست خط، همه ی نوشته های این وبلاگ متعلق به نویسنده وبلاگ می باشد. در صورت ثبت متنی نام نویسنده حتما قید خواهد شد.)) *********************************** ارتباط با من: aznoon.ta.ghalam@gmail.com
دربِ دیگرِ وبلاگ
شمارنده