“هوالمحجوب” خیلی وقت ها به این فکر می کنم چرا خراب می کنیم. چرا انقدر بی رحم میریم جلو! چی میشد جایی که میشه تنها با کمی نرمی مدارا کرد اینطور خشن تاخت و له کرد. روی خطِ مرز نفرت و دوست داشتنم. تعادل از دست میدم. گاهی میفتم روی دوست… بیشتر »
کلید واژه: "توی لعنتی"
“هوالمحجوب” من! یک “بمب حرف” بودم که خنثی م کرد.. بیشتر »
“هوالقادر” علاجِ درد من آن َست که بُگذرم از تو… + وسطِ خوندنِ این کتاب رسیدم بهش! ++ می گذرم، توکت علی الله… بیشتر »
“هوالمحجوب” کاش زبانی هم بود که از تو گفتن را، بلد باشد… خسته شده ست از بس که مُهروار از تو پاسداری کرده، این دل! + برای که هستی که از برای من نه؟! بیشتر »