“هوالمحبوب”
وقتی در حال صحبت بودیم و بچه اش پرسید مامان کاروان سرا یعنی چی
یه خورده که چه عرض کنم شاید بیشتر از یه خورده مکث کرد و با خنده
گفت چه میدووونم ! برو از بابات بپرس. . .
بعد سرم را چرخاندم به طرف باباشون ببینم جواب ایشون چیه !
اونم کمی مکث کرد و با من من کاروان سرا را برای بچه تعریف کرد !!!
همون لحظه یک ترس عجیبی آمد توی وجودم . . . اینکه نکنه روزی مادر
بشم و بچه ام سوالی ازم بپرسد و درمانده بشم از جواب دادنش!
کاروان سرا که فوق العاده سوال جزءی بود ! این پدر و مادر هردو درس خوانده
بودن و دانشگاه رفته . . .
(نتیجه گیری جزءی : سواد فقط دانشگاه رفتن و خوندن و نوشتن نیست ! )
بطن موضوع این نمیدانم گفتن است !
من اِبایی از این ندارم که بگم نمیدانم ولی بچه تمام منم منم هاش به
پدر و مادرشِ اگه این باورش از همان کودکی خراب بشه یا با جوابهای
غلطی که از سر نشان دادن اینکه من میدانم بهش داده بشه نهایتا
کاملا این تکیه گاه اطلاعاتی و باوری که داره خراب میشه و هیچوقت
روی پدر و مادر حساب باز نمیکنه!!!
خدایا اینم تو لیستهای خواهش های من افزروده کن دانایی پرسود بده!!!
مچکرم