“هوالمحبوب” داشتم آیات رو تایپ می کردم که بی اختیار چشم هام شروع کردن به باریدن… بیشتر »
آرشیو برای: "آذر 1401"
“هوالمحبوب” گفت: خانم! همه ی ما شما را به یه فرد مهربون می شناسیم که فوق العاده منطقیه و دین را با منطق پذیرفته. از شما توقع نداشتم که حالا در مقابل حرف بگید، چیزی که اگه سنگ بشنوه گریه می کنه بگید اشکالی نداره. و زد زیر گریه کرد. هاج و… بیشتر »
“هوالعالم” اداره اجازه بیرون رفتن با بچه ها و ارتباط ِخارج از مدرسه رو به ما معلم ها نمیده توجیه ِش هم اینه که مسئولیت داره و اگه اتفاقی بیفته چیکار میشه کرد، ایضا به جهتِ حفظِ حرمت معلم و جایگاه معلمی در چشم بچه ها.. - حالا انگار الان… بیشتر »
“هوالمحجوب” وقتی رفتم سر کلاس ِشون دیدم روی دیوار زردرنگ کلاس رو پر از پروانه های کاغذی کردن کل اون ساعت کلاسی رو داشتم به این فکر می کردم که چقدر خوبه محیطی که توش هستی رو مطابق روحت قشنگ کنی. حتی اون محیطی که به جبر درش حضور داری و… بیشتر »
“هوالمحبوب” اینجا چقدر سکوت بهش نمیاد. چند شبِ پیش سری به وبلاگ زدم و با دیدنِ مسکوت موندن ِش غم عجیبی روی دلم نشست. کاش یکی باشه که هول َم بده به نوشتن، به چیزی که قوت غالب روحمه. + ابان ماهِ بدون پست.. :( بیشتر »