“هوالمحبوب”
من در پی اش کو به کو افتادم
دل به عشقش دادم حلقه در گوشم من ، حلقهدر گوش
گر در کویش برَسی برِسان این پیام مرا:
بی چراغ رویت
من ندارم دیگر
تابِ
این شب های سرد و خاموش
هرگز هرگز باور نکنم
عهد و پیمان ما شد فراموش !
ای جانِ من غرق سودای تو بی تماشای تو
دل ندارد ذوق گفت و گویی
بی جلوه ات آرزو بی حاصل،
بی تو در باغ دل خود نروید سرو آرزویی