“هوالمحبوب”
مردد تر از آنم که تصمیم بگیرم چه کنم !
“هوالمحبوب”
بخوان مرا
تا میان این همه مهمان
ناخوانده نباشم..!
“هوالمحبوب”
موضوع : تابستان خود را چگونه گذراندید ؟!
به نام خدا
در کوثر بلاگ!!!! :)))))))))
( پ . ن : سالی که نکوست از بهارش پیداست :))))))
“هوالمحبوب”
تا شدم بی خبر از خویش ،
خبرها دیدم
بی خبر شو که خبرهاست
در این بی خبری !!!
“هوالشافی”
تصویر لبخندهایم همه
به اجبار عکاس ها بود است
و گرنه من
از سیب خاطره خوشی ندارم
این همان
هوسی بود که
میان ما فاصله انداخت..!!
“هوالرحمان”
چه دوستم داشته باشی و چه از
من متنفر باشی در هر دو صورت
به من لطف میکنی!
چرا که اگر دوستم داشته باشی در قلبت
و اگر متنفر باشی در ذهنت خواهم بود!
(در اشعار و نوشته های جناب شکسپیر یه همچین
چیزهایی عجیب چشمک می زند:))))، کاش آدمها
همدیگر را فقط برای انسان بودنشان دوست داشتن نه افعالشان
آنوقت همه در حال کمک برای بهبودی اوضاع هم بودند!)
“هوالمحبوب”
تو آرشیو لب تاپ در حال گشت و گذار بودم که داخل فیلم ها شدم فیلمی که قبلا دیده بودم
را باز کردم قسمتی امد که دختره به پسری که قبلاعاشقش بود ولی بنا به دلایلی
که از طرف پسره بود جدا شده بود داشت میگفت که دیگه دوستش نداره و دلش را به کسی
که لایقش هست داده ….بعد تو اون لحظه همون پسری که دلشو به اون داده مثل کماندوها
وارد میشه دست دختررو میگیره بزور میکشه میبره ….
کلی خندیدم این یتیکه تو همه ی فیلمای همین کشوره اون وسط حتما باید
یه همچین کماندویی باشه تا مواقع ضروری دست دختررو بگیره بکشه ببره!
خلاصه اینکه کلی خندیدم به اون صحنه ؛
امروز بعد از چندین سال از سر بیکاری چندتا مجله تهیه کردم تا بخونم
پی بردم که دیگه علاقه ای به خوندن مجله ندارم …قبلا ها بعد از مدرسه
همیشه تاریخ را میدونستم و موقع برگشت میخریدم کلی هم مشغولم میکرد
ولی الان نه ، خوشحالم که شخصیتم داره پخته تر میشه و دیگه به خودش اجازه
خوندن هر چیزی را نمیده … ممنون خدا جون
