“هوالمحبوب”
بعضی فرصت ها که تمام می شوند.
تمام غم های عالم بر جانت رخنه می کند .
شاید دیدگاه غلط باعث شد که اینچنین مشوش شوی!
اینکه آیا بخششی هست آیا بخشیده شده ام؟!
آیا به من نگاه محبت آمیزی می شود!
آنوقت سوال در ذهنت ایجاد می شود که بعد از چندساعت
اشک و زاری و ناله و استغفار تازه این را بگویی که آیا بخشید ما را!؟
بنظرم این نقض غرض تمام رحمانتیتش می شود!
ما در انتها اشک نمیریزیم از ترس آنکه آیا بخشیده شده ایم
یا نه!
اشک میریزیم چون میدانیم دوباره همان آش خواهد شد و همان
کاسه!
اشک میریزیم چون میدانیم که دیگر مثل امشب خلوتی نخواهیم
داشت!
چون در ذهنمان تنیده شده است که تو فرصتهایت را فقط
در شب قدر خواهی داشت!
چقدر از ما جدای از شب قدر خلوت کرده ایم و اینطور
خالصانه نجوا کرده ایم!جز در مواقع مشکلات که همگی
در آن زمان عبد خالص میشویم تا حاجت بگیریم!
ما اشک میریزیم برای اینکه خود را شناخته ایم
و تلاشی برای آن نداریم!
ما اشک میریزیم از فراق!
فراقی که با دستان خودمان رقم زده ایم
و بعد از مراسم می رویم تا شب قدر بعدی!
کاش پیمان نامه ای در این میان وجود داشت که در انتهایش
همه مُهرزنان میگفتند که دیگر فراقی نخواهد بود . . .