“هوالشافی”
حرف زدن با تو که مقدمه چینی ندارد ، رُک بگویم :
میدانی ارزوی مرگ دارم . . .
نفس هایم به شماره افتاده اند . . .
شرم دارم از اینکه در این مهمانی آنچه باید نکرده ام
قفسه ی سینه ام سنگینی میکند
و دلم به حال زار خودم می سوزد
چرا همیشه عقبم . . .
چرا دیر میفهمم چرا دیر چشمانم باز می شود
چرا خوب ندیدمت . . .
مدام با خودم میگویم نکند این اخرین ماهی باشد
که میهمانت هستم
ببخش مرا که همیشه برایت کم گذاشته ام
و تو در عوض دنیایی را برایم رقم زدی !
ببخش مرا