“هوالمحجوب”
وقتی کل خانواده اطلاع دارند که تو یک وبلاگنویس هستی! تمام ترس ات می شود نکند اینجا
را آشنایی بخواند! نکند پی ببرند درونِ من چه می گذرد. نکند…
درونگرایی در کنار خوبی هایش این بدی ها را هم دارد. من در ظاهر دختری بشاش، همیشه
خندان و شوخ طبع با شیطنت های خاص خودم هستم. هیچکس غم من را نمی شناسد. نگاه
محزونم را نمی بیند. سالی دو الی سه بار کسی مرا غمگین ببیند. حالا اگر اینجا دستِ آنها بیافتد
آیا واقعا باور می کنند ماریا این ماریا باشد؟! اگر که باور کنند خداراشکر می کنم که بازیگر خوبی
نیستم…
در این چند وقت استرس پیدا شدن و خوانده شدن خیلی عمیق در جانم افتاده.
با اینکه به آن هایی که آدرس اینجا را داشتن گفتم که راضی نیستم بخوانند و شرعا حرام اعلام
کرده ام. اما باز هم احتمال خطا هست! نه!؟ باز هم می شود کنجکاوی بر آن حس مسئولیت
غلبه کند و دودمان به باد بدهد!
کم درگیری های خودم را دارم اینجا هم برایم شده است قوز بالا قوز…
گاهی با خودم فکر میکنم وقتی اینجا نبود چه می کردم! حرف هایم را کجا می ریختم. اصلا چطور
زندگی می کردم. چه شد که انقدر از نوشتن فاصله گرفتم. می ترسم. می ترسم نقاط ضعفم را
آشنایی پیدا کند. مثل آن روزها که مرا به رستورانی دعوت کرد و بدون اینکه بپرسد چه میل دارم
برایم ماهی سفارش داد و گفت درسته طعم ماهی های جنوب را ندارد ولی خوردنش خالی از
لطف نیست. همانجا یک سطل اب سرد روی سرم ریختند. حتی نظراتی که در وبلاگ دیگران هم
گذاشته بودم دنبال می شد! یادم هست آن روزها یکی از وبلاگ نویس های جنوبی ماهی برشته
شده ای در وبلاگ پست گذاشته بود و منِ شکمو با اینکه هر ماهی را نمی خورم در آنجا با ذوق
نوشته بودم که از ظاهر مشخص است خیلی خوشمزه است هوس کردم. حالا از آن نظر رسیده
بودیم به رستورانی شیک که قرار بود کوتاه ترین نظر من در آن وبلاگ را به واقعیت تبدیل کند.
ترس دارم. خیلی ترس دارم از اینکه زیرِ ذره بین باشم. وقتی بعضی از اصلاحاتِ خاصی که در اینجا
به کار می برم در نوشته های دوست میبینم تنم به رعش میافتد که نکند اینجا را خوانده و این
نوشته الهام از آن باشد. با وجود تمام خوشبینی هایم ولی باز درصد شباهت کم از این نیست که
اینجا هنوز رد پای آشنا را از خود دور نکرده…
اگر عاقل باشم که نیستم. درِ اینجا را بهم می کوبیدم و میرفتم. می رفتم در همان وبلاگی که با
همین نام در جایی دیگر ساخته ام. می رفتم آنجا و عزلت خودم را می گذراندم.