“هوالمحبوب”
بلاخره مراسمات تمام شد ، البته با خونِ دل . . .
مهمان ها فرموده بودند ساعت یک و نیم اینجا هستند و بعد … ساعت چهار رسیدند !!!
اصلا انگار نه انگار این همه آدم در انتظارشان بود …نه یک معذرت خواهی به خاطر تاخیر
نه یک ببخشید خشک و خالی ! هیییییچ . . .
قدیم تر ها خیلی بهتر بود ، همه یک رنگ بودند هدیه ای هم داده میشد همه باهم یکی
می شدند نکند مثلا فلانی که ندارد آبرویش برود . . .
ولی الان شده است چشم در آوردن ، فلانی نه ادب و نزاکت دارد و نه احترامی میگذارد
بعد فلان مراسم که میشود هدیه ی خداتومانی میدهد و بعد همان هدیه گرفته ها باید
برایش خم و راست شوند ، انگار که با پول می خواهد همه را بخرد ! همان هم شده واقعا
همه برایش سنگ تمام گذاشتند چرا ! چون با پول هایی که داده بود خریده بودتشان
نمیدانم شدیدا زورم می آید . در این مواقع بی احترامی نمیکنم ولی خونِ دل میخورم و
با دیدن این صحنه ها حس میکنم کسی موهایم را گرفته دارد می کشد !
عروس خانم که وارد شدند انگار که کسی مالشان را خورده باشد چنان قیافه ای گرفته
بودند که بیا و ببین . . . طبق معمول رفتم جلو سلام و علیک کردم قطعا اگر اینکار
را نمی کردم او جلو نمی آمد .
نمی دانم چرا یاد نگرفته اند که هرکس از بیرون وارد خانه می شود اخلاق حکم میکند
به تک تک اعضاء اول او سلام دهد نمیدانم حضور ذهن ندارم ولی حدیثی بود که
از مولا علی علیه السلام که هرکس از خارج وارد خانه شد و سلام نکرد با او حرف نزنید . . .
حالا جا داشت برای این فرد عصا قورت داده سکوت میکردیم و حرفی نمیزدیم …
که عرضه اش را نداریم .
هفتاد میلیون برایش تالار گرفتیم و 5 میلیون آتلیه و عکاسی و چهار میلیون ارایشگاه
بهترین سرو غذا و دسرها و غذاهای مختلف و . . . دو قورت و نیمش هم باقیست . . .
بعضی ها عقده هایشان را میخواهند با شوهر کردن بیرون بریزنند .
تقصیری هم ندارند از بس مادر ها و پدر ها گفته اند ازدواج کردی آنوقت فلان کار را کن
و اجازه نمی دهند خانه پدری انجام داده شود همین می شود .
همه دخترها همه آرزوهایشان را جمع میکنند تا در خانه همسر به آنها برسند بعد که وارد
خانه همسر می شوند میبینند ای داد بی داد از این خبرها نبوده و نیست ، زندگی سختی
دارد ناخوشی دارد خوشی دارد و… بعد که می نشینند میگویند خانه پدر یک چیز دیگر بود
اصلا بد تربیت میکنند دخترها را بد میفهمانند . بعد که دختر پدر پسر را جلوی چشمشان
زمان ازدواج آورد میگویند فلانی امان از دستش رُسِ پسر را کشید .
دختردارها نگذارید تمام فکر دخترتان این باشد که برود خانه خودش و آنجا برسد به آن
چیزی که نگذاشته اید هم ظلم به خود دختر است هم ظلمِ به داماد اینده از ما گفتن
بود.
وقت نهار میگوید داماد از شب عروسی برای من شد ! قبلا ترس این داشتم که رهایم کند
خنده امان گرفته بود ! پس بخاطر همین بود شب جشن انقدر خوشحال بود از سانروف
ماشین در آن سرما آمده بود بیرون و موزون وار بادکنک های داخل ماشین را پرت میکرد!
وقتی سرماخورد پدر رُک گفت : حقت بود ! :)))
مادر جمله را که از دهانش شنید گفت : پیش کسی نگی این حرفها را . ..
کلا این موجود برایم ناشناخته است !
یک اداهایی در می آورد که آدم فکر میکند این بشر 5 سال بیشتر ندارد ، در عوض موقع
دیدن رفتارهای دیگران و یا هر حرفی با منظور و بی منظور چنان میگیرد و بعدش کف
دست آقا میگذارد و در نتیجه آقا می اید سر ما خالی میکند !
بدبختی اینجاست که اصلا حرف را درست نمی برد چندتا رویش میذارد و قشنگ ابدارش
میکند و میگذارد کف دست او …
از مردهایی که خود را وارد قضایای خاله زنک میکنند متنفرم !
امیدوارم خوشبخت بشوند و ما هم در بین اداهایشان در امان بمانیم !