“هوالمحبوب”
این چند وقت همش اخبار بد شنیدم مرگ هم وطنام به خاطرسانحه قطار و
شهادت خوزستانی های دوست داشتنی تو حله ! سقوط بالگرد . . . کاش صفر
زود تمام بشه . . .
دلم خیلی گرفته نه فقط به خاطر این اخبار امروز روزم با اوقات تلخی شروع شد
حوصله هیچکس را ندارم هیچکس . . .
حتی خودم !!!
صفر که تمام بشه دوباره آذری را شروع میکنم هرچند مجبور میشم یه مدت درد
ساق پا و مچ پام را تحمل کنم ولی خب برام خوبه شادابم میکنه . . . از طرفی هم
ورزش برام محسوب میشه /.
دیروز مادر در مورد برادرزاده اش صحبت میکرد ناراحت بود برای زندگیش زندگیی
که خودش برای خودش ساخته ! همسرش با یکی دیگه و خودش با یکی دیگه
اون زندگی دیگه چی میشه !!! حرفهای مادر برام تکراری بود چند سال پیش نیلو
همه ی اینها را برام تعریف میکرد و من وقتی دیدم نصایح و حرفام هیچ تاثیری براش
نداره فقط تو سکوت گوش میدادم و از خدا میخواستم سر عقل بیاد .
اگر همسرش با کس دیگه ای هم باشه که بعید نمیدونم بهش حق میدم !
شاید اگه منم بیام خونه ببینم هر روز یه هدیه جدید روی میز همسر باشه و یا ببینم
. . . پوووف
امیدوارم هیچکس به این درجه نرسه به این درجه از روشن فکری که گند میزنه به زندگی ها
نه دیگه باهاش تماس گرفتم و نه حوصلشو دارم نیلو برای من فقط دختر خاطراتمه که
تو بچگی روزهارو به شوق تعطیلات عید و آمدن آنها سپری میکردم و یا با چه عشقی
زمان طولانی مسیر را طی میکردم تا بهش برسم.
هرچند دلم را خیلی شکست . ولی خب چه میشه کرد آدم کینه ای نبودن و زود فراموش کردن
همینش بده !