“هوالمحبوب”
- برایم روضه حسن (علیه السلام) بخوان!!!
جمله همیشگی پدر بزرگ بود . وقتی زمان به جلو می رفت و روزها
می دویدند تا برسند به بیست و هشت صفر .
طنین این جمله چندین بار در منزل به گوشمان می رسید .
نمی دانم چه بود که تو آنچنان مهر داشتی به حسن! درکش برایم تا آن زمان
مشکل بود . گاهی شبها که من میهمان اتاقتان بودم برای خواب نجوای الهی العفوت
و صدای اشک ریختن و زاریت شده بود زنگ ساعت بیداری من . تا زمانی که
راز و نیازت را قطع کنی در جای خود ارام می گرفتم تا شاید از سِرَ تو و خدایت
چیزی بیابم اما نهایت نتیجه ام ختم می شد به نماز صبح و دوباره خوابُ خوابُ خواب!!!
یا سکوت زیبایت که در آن زمزه ای به گوش می رسید گاهی الرحمانت را می شنیدم ,
و گاهی الحمدلله ات را !
بیست و هشت صفر تداعی روضه های تو را دارد برایم . روضه هایی که آرام می گریستی
نمیدانم این چه سِرَیست که حتی اشک ریختن ها هم برایش غریبانه است .
سال آخری که قرار بود بروی بقیع را دیدی . راستی من هم دیدم ! یادم رفت برایت بگویم
در چند قدمی اش بودم ولی میان من و او تنها دیوار بود که فاصله می انداخت .
تنها فرق ما این بود که تو مرد بودی توانستی در کنار قبورشان قدم بگذاری ولی من !
شاید به جرم زن بودنم تنها از کنار بقیع می گذشتم! آرام ,تا به در ورودی بقیع می رسیدم
راهم را بسمت باب علی کج می کردم تا شاید شرطه ها حواسشان به این نباشد
که چرا مانند گم شده ها مدام به سمت بقیع می نگرم.
حتی ضریح نبی را هم ندیدم کاش بودی تا برایت از سفری می گفتم که همه اش طعنه بود
و زخم دل آه بود و ناله ناله ای که جز خودمان هیچکس نمیشنید .
گاهی چنان بغض گلویمان را چنگ می زد که راهی برای نفس کشیدن نمیگذاشت .
غربت سخت است!
حالا می فهمم چرا در سکوت می گریستی .
کاش بودی و برایم از حسن می گفتی همان حسنی که خودت می شناختی .
حالا می فهممت . نذرت هر سال ادا می شود . با اینکه خودت نیستی .
خیالت راحت بیست و هشت صفرت همچنان به راه هست .
فقط جای جمله هایت خالیست .
نگران آن هم نباش من هستم حالا جای خالیت را من پر می کنم …
-برایم روضه حسن (علیه السلام)بخوان!!!
(والسلام بیست و ششم صفر 1437)