“هوالمحبوب”
گفت: خانم! همه ی ما شما را به یه فرد مهربون می شناسیم که فوق العاده منطقیه و دین را
با منطق پذیرفته. از شما توقع نداشتم که حالا در مقابل حرف بگید، چیزی که اگه سنگ بشنوه
گریه می کنه بگید اشکالی نداره.
و زد زیر گریه کرد.
هاج و واج نگاهش کردم و گفتم: اشتباه برداشت کردی جانم. اشکال نداره ی من برای
اون حرفی بود که گفتی: من شما رو درک نمی کنم خانم. یعنی ایرادی نداره که من رو درک
نمی کنی. وگرنه که ظلم ظلمه. فرقی نداره از کجا و به کی برسه.
***
من دُچار بحث های پی در پی َم. هر روز همین قصه س. هر مبحثی از درس خواسته و ناخواسته
جریانی به خود می گیرید که تا بیایی چشم هایت را باز کنی می بینی رسیده اید به اتفاقات روز.
وَ منی که هیچ علاقه ای به ورودِ در این بحث ها ندارم بین برزخ گیر می کنم و نمی دانم حالا این
حرف های غیر منطقی و روایت های بیخود و اغراق کن را دایورت کنم به لنگه کفش َم، یا اینکه
نه به میل سرکش درونم که از فرط منطق و دیدن این میزان حماقت در حال غلیان مذاب حرص
است لبیک بگویم و منفجر شوم.
همین چند وقت پیش یکی استوری های من را ریپلای کرد: که تو واقعا حالت انقدر خوبه؟! حتی
هم تیپ هات هم این روزها ناراحت َن.
جوابم نیاز به توضیح داشت و توضیحات را به سمع ش رساندم. بگذریم که بزرگوار جوری رفتار
کرد که من انگار شوتم و پرت، این حال َم هم پایدار نیست و بعدها قرار است در منجلاب اندوه
دست و پا بزنم. :/
ولی واقعا چرا؟! چرا انقلاب اینها با اندوه همراه است!؟ چرا مدام در حالِ تزریق ناامیدی هستن؟!
یعنی چه که از حالِ خوب من متعجب می شن. این فرد گفت که اندوه و ناامیدی بخاطر تغییر
نکردن اوضاع است. الله اکبر! انقلاب 57 نزدیک به چندین سال طول کشید. شما نهایتا تا اینجای
کار توپ در کند شاااااید 200 نفر کشته داده باشید - آن هم خدا می داند یعنی آمار رسمی قرار باشد
برسد به 50 نفر هم نخواهد رسید- تازه آن هم با هر یک نفر عزای یک ساله پیش گرفتید ولی
انقلاب 57 چقدر؟! شکنجه های ساواک.. جنازه ها و عزیزان مفقود شده ای که هیچکدام معلوم
نشد سرنوشت شان چه شد را فاکتور می گیرم.
با این اوضاع همچنان همه امید داشتن و تلاش می کردن و امید داشتن. بعد شما… توهم دمار
از روزگار این عزیزان در اورده. خودشان هم پدر ما را…
+ وقتی یه هدف که مقدس می دونیدش بهت امید و نیرو نمیده. اون هدف رو گوله کن بنداز
سطل زباله. چون یقینا پوچه.