“هوالمحجوب” وقتی رفتم سر کلاس ِشون دیدم روی دیوار زردرنگ کلاس رو پر از پروانه های کاغذی کردن کل اون ساعت کلاسی رو داشتم به این فکر می کردم که چقدر خوبه محیطی که توش هستی رو مطابق روحت قشنگ کنی. حتی اون محیطی که به جبر درش حضور داری و… بیشتر »
کلید واژه: "مدرسه"
“هوالمحبوب” بودن در کنارِ نوجوان ها مساویه با ایستادن و چشم دوختن به جاده ای بی انتها. پر از سردرگمی و سوال اند ولی تلاشی هم برای پیدا کردن مسیر نمی کنند. نشسته اند وسط جاده و هرکس که به چشمشان کول و باحال آمد میفتند دنبال همون. هروقت که… بیشتر »
“هوالمحبوب” بذارید بگم که تا چه اندازه دوستشون داشتم. امروز توی جلسه وقتی حرف از تدریس شد لحظات تدریس توی کلاس که یادم اومد بی اندازه دلتنگ شدم. دلتنگ لحظاتی که کنارشون بودم. خداروشکر که برای این تجربه ی شیرین. بیشتر »
“هوالمحبوب” هوا، هوای پاییز شده انگار.. صبح ها ناخودآگاه آدم دل ش می خواد پاشه یونیفرم مدرسه تن ش کنه، هول هول کوله رو برداره بندازه رو دوشش و روی پله ها کتونی هارو پاش کنه. حالا اگه این وسط دیر هم شد، یهو نرگس جلوی در پیدا شد هم،… بیشتر »