“هوالشافی”
همچون عزیز از دست داده ها، گوشه ای از اتاق، روی مبل زانوی غم بغل کرده و زار زدم.
و همچنان توانِ گریه تا صبح در من…
+ رفت آن سوار کولی، با خود تو را نبرده/ میرفت و گرد راهش از دود آه تیره
نیلوفرانه در باد، پیچیده تاب خورده/ سودای همرهی را گیسو به باد دادی
رفت آن سوار و با خود یک تار مو نبرده..