“هوالمحبوب”
*یکم شهریور دختری تنبل بود که 12 ظهر بیداری را انتخاب کرد ! در یخچال را باز کرد و
غذای یخ زده ای بیرون کشید . با ارامش تنهایی خودش را با یک غذای گرم شریک کرد .
*یکم شهریور دختری عینک به صورت است که در به در ، در کوچه های ذهن می چرخد
تا مطلبی برای فراخوانِ جذابِ این روزها پیدا کند .
*یکم شهریور دختری است که در سکوت ، خیره به تاریخِ روز . به یادِ آخرین روز امتحان
ترمش که از شادی در پوست خود نمی گنجید نشسته است .
*یکم شهریور دختری است که به رویِ تابستانی که گذشت آهِ حسرت پاشیده است .
*یکم شهریور دختری است که غم و شادی اش با هم ترکیب شده ! نمی داند در این
روز شروعی غمناک داشته باشد و یا شروعی خندان .
*یکم شهریور منم که پشتِ قابِ پنجره برای چندمین بار به انتظار معجزه نشسته ام . . .
چه غمگین