“هوالشافی”
بدجور به جانم نشستی!
در مراسم حس کردم روحم می خواهد از تنم
جدا شود. . .
“هوالمحبوب”
” زندگی یعنی پیچیدن عِطر قرمه سبزی و سالاد شیرازی در فضای خانه ” !!!!
:)))
“هوالمحبوب”
وقتی در جمعی قرار میگیرم که مدام خواهر خواهر می کنند
اجرکم عندالله می بافند برایم!
توفیق روز افزون می بندند بهم!
سلام علیکُم علیکمُ السلام پرت می کنند طرفم،
حس می کنم در یک فیلم زنده حضور پیدا کرده ام!
نقض نمی کنم اینطور حرف زدن ها را اصلا!
ولی با شنیدنشان تنم مور مور می شود !
حس می کنم این الفاظ شده است شناسنامه مذهبی ها!
یعنی کسی اگر بخواهد بفهماند فلانی من آخر دین و مذهبم
با یک خواهر خواهر و برادر برادر و اجرکم عندالله تقبل الله
در بلنگویش مذهبی بودن را فریاد می زند !
کاش با الفاظ بازی نکنیم !
کاش با رفتار نشان دهیم چه هستیم!
“هوالقادر”
کاش رویاهای شبانه صادقانه می بود . . .
شبی که گذشت در خواب انقدر سبک بال شده بودم که در پوست خود
نمی گنجیدم!
کاش در آن خواب می ماندم ، کاش آن خواب بیداری نداشت !
“هوالمحجوب”
حسین جان؛
پسرانت، همه را نام علی بنهادی
جان عالم به فدای دل بابایی تو . . . !
“هوالشافی”
این روزها حس می کنم خیلی زود کم می آورم !
نمیدانم دلم زودرنج و نازک نارنجی شده است یا عقلم کم کار !
چه می شد خدا راه فرار می گذاشت ؟
یا از همان خروج اضطراری ها . . . چه میدانم!
هر چه که رهایت کند .
فکر جوهره هر انسانیست اما، من از همین فکر کردن هم بیزار شده ام.
-دوست ندارم وبلاگم مدفن آه و ناله هایم باشد-
“هوالمحبوب”
خدایا خودت یه فکری به حالمون بکن . . . ! :(((
پ.ن: هیچ وقت از خدا چیز های دنیایی نخواستم ولی الان از همین الان
شایدم از وقتی اوضاع قاراش میش شده دوست دارم فریاد بزنم کجایی ؟؟؟
بدجور کار دنیام گیره باز کن این گره را لطفا :(
