“هوالمحبوب”
گوشه ی دنجی پیدا کرده بودم، چند دقیقه ای نگذشته بود که صدای گریه ی بلندِ دختر جوانی
توجه ام را جلب کرد. من گوشه ی راست نشسته بودم دختر گوشه ی چپ روبروی پنجره فولاد!
با خودم گفتم بنده ی خدا چقدر دلش پُره… چند دقیقه بعد که دیگه صدای گریه ای نمی امد
دیدم کسی از طرف همون دختر داره صدام می کنه! نگاه کردم دیدم خودِ همون دخترس… گفت
ببخشید میشه اون صوتی که گذاشته بودید را برام بفرستید. دقیقا یادم نیست کدوم بود یادمه
براش ریختم . به خودم که آمدم دیدم نشستم پایِ درد و دلِش! - اصلا هرکی منو میبینه یاد درد
و دل کردن میافته :/ -
دختر زیبایی بود. از همدان آمده بودن. خیلی هم شیک و دوستداشتنی :) وقتی مشکلش را گفت
یک لبخند پهـــــن زدم! عاشق شده بود، آمده بود از امام رضا عشق اش را بخواد :)))
میدونید خیلی برام جالبه این خواستن. مثلا اینکه بری حرم امام رضا و بهش بگی فلان پسر را
بده به من :) و یا فلان دختر مال من بشه :) بامزه اس!
زهرا دختر فوق العاده ای بود. از نظر منِ خانم واقعا از نظر ظاهری فوق العاده بود. ولی اشتباه
داشت تیر میزد! اون تعریف هایی که از پسر برای من کرد راستش تو همون اول نگران شدم!
نمیدونم چرا همه دخترها شیفتگی هاشون برای پسرهای ناجوره! معیارشون چیه…!؟!
خلاصه تا چندماه با هم پیامک رد و بدل می کردیم و هروقت دلش می گرفت و یا مشکلی
داشت باهام صحبت می کرد. هر از چندگاهی یادش میافتم. مثل همین امروز… یادم نمیاد
چی شد که ارتباط قطع شد! گوشی عوض شد!؟ خط عوض شد!؟ دقیقا یادم نیست…
فقط امیدوارم الان تو بهترین موقعیت باشه! اون عشق کذایی هم از دلش در آمده باشه!
جالبیه عشق میدونید چیه!؟ اینکه طرف میدونه با آن ازدواج کنه بدبخت میشه! اما باز هم
میگه اون !!!!!!!
پ.ن: خیلی خوبه که انقدر بین آدمها و خدا صمیمیت هست که عشق خواستن را طلب می کنن!
من همیشه با خدا رودربایستی داشتم :/ اصلا میام دعا کنم خجالت می کشم از خواسته ام…