“هوالمحبوب”
خداوندا به بندگانت بیاموز درمورد چهره و قد و وزن و لباس و. . .انقدر اظهارنظر نکنند!!!
دوباره باید گفت : این زنها ، این زنها ، این زنها . . .
تا موهام را باز کردم و دور شانه هایم ریختم با تعجب گفت :
ماااااریاااااا موهات چقدر کم پشت شدههههه !!!!! نوچ نوچ نوچ تو چقدر مو داشتی !!!
دیگه روم نشد بگم از بس تا موهای منِ بینوا را دیدید گفتید چقدر براقِ چقدر خوش حالتِ
چقدر رنگش قشنگه و بعد دقیقا بعد از هربار از این تعریف ها آمدم خانه و کرور کرور موی
ریخته را با بیل جمع کردم !!!! هنوزم که هنوز است تا کسی از موهایم تعریف میکند دوست
دارم آن شخص را قیمه قیمه کنم !
====
-موهات را رنگ کردی ؟!
- نه!
- یه کاری کردی چهرت جوان تر شده ! - انگار هشتاد سالمه رفتم پوتاکس کردم ! -
-کاری نکردم خودمم!!!
- نمیدونم انگار یه حالتی شدی !!!!!
یکی از آن دور :
- صورتش لاغر شده . . .بخاطر اونِ - تا این حد توجه!-
بعضی ها کلا تعریف کردن در جانشان است مثل خودم !وقتی کسی را ببینم و چیزی ببینم
خوشم بیاید میگویم چقدر ناز است ، اما نه با حسادت و قبطه . . .
ولی بعضی ها تعریف هایشان هم خاص است طوری که قشنگ مشخص است منظور دارد
من عادت دارم در خانه موهایم را درست کنم ولو با یک گل سر و….
پشت سیستم نشسته بودم مدام می آمد دست روی موهایم میکشید و میگفت چقدر قشنگه
انقدر از قصد و با منظور میگفت که من تمام احساسات منفی او را گرفتم و سعی کردم
سریع کارم را بکنم و بروم ! بعد از آن دقیقا ریزش های خفیف و شدید شروع شد . . .
من باید چجوری بگم که نمیخوام دقیقا ازم تعریف بشه !!! چجوری . . .