“هوالشافی”

امروز دلم برای خودم سوخت؛ اشک در چشمانم حلقه زد

هیچ هنری نداشتم تا کمکی به مدافعان کنم . . .

پ.ن: کلاف کاموا آوردن تا هر کس بافتنی بلداست برای مدافعان حرم

کلاه ببافد . . .

“هوالمحجوب”

اوصیکم به خواندن کتاب های مفید ! :))

این روزها آنقدر حماقتانه انتخاب می کنم ،

که بعد از اتمام کتاب زمین و زمان را بهم میدوزم که این چه مزخرفی بود

که وقتم را برایش گذاشتم!!!

“هوالمحجوب”

خواننده وبلاگ های متفاوتی هستم !

اما؛

از وبلاگ هایی که راز آلود صحبت می کنند و حتی لینک های

دوستانشان را نمی گذارند تا خواننده هایشان هم سهیم باشند

در نوشته های دوستانشان !

دلخور می شوم .

ترجیح -ترجیه- می دهم دیگر به این وبلاگ ها سر نزنم!

بلاگستان پر است از وبلاگ نویس های عجیب و غریب !

پ.ن1: قالب -همان پوسته- وبلاگم را عوض کردم برای تنوع :)

پ.ن2:کاش کوثربلاگ حداقل در قالب دستمان را باز می ذاشت

قالبها خیلی کم اند من هیچکدامشان را دوست ندارم:(

پ.ن3:عزاداری ها شروع شده التماس دعا

“هوالمحبوب”

تمام مسیر برگشتم پر شد از فکر زنی که  توجه ام را جلب کرده بود!

اگر عمری باشد و آن زن به میان سالی و پیری برسد

چطور لباس خواهد پوشید . . .

کسی که بند مد است می تواندخودش را از این بندگی رها کند !!!

“هوالشافی”

    “خاک ماتم پاشیده می شود بر دلم مُحَرَم ، وقتی تو میایی .”

                                                                      . . . قلم . . .

” هوالشافی “

برمشامم می رسد بویِ تلخِ یک واقعه . . .

تلخ که نه ؛ بگو زهر !

                              . . . قلم . . .

پ.ن: اشک می ریزم تا عاشورا دوباره تکرار نشود :(

” هوالمحبوب “

با وجود فوبیا از ارتفاع تمام کتیبه ها را خودم به دیوار زدم!

باشد که نفس یاد بگیرد ترس را از خویش دور کند :)))