“هوالمحبوب”
آرام در گوشه ای نشسته است،
در اعماق دل به دنبال کسی است که تمام دق و دلی و احساساتش را
بدون ترس و واهمه از افشایِ آن میانِ غیر ، بازگو کند.
خوب که دقت می کند کسی را نمی یابد ، تازه یادش می آید که چقدر تنها است.
سرخورده تر از قبل غرق دنیای تاریک جهانش می شود,
سرش را به زانوهایش نزدیک می کند و زبانش شروع بمی کند به چرخیدن :
-خدایا چه کنم؟؟؟
اندکی مکث کرد ، واژه خدا چقدر برایش ملموس بود.
-خدا
-خدا
زبانش چند بار نامش را تکرار می کند . در دلش شوقی می افتد و امیدی تازه
چرا فراموش کرده بودش !
چرا انقدر مشغول فرع بود و اصل را فراموش کرده بود؟!
شرمگین از کار خود زانوهایش را محکم تر از قبل به بغل گرفت .رویی برای بازگشت نداشت.
به گمانش همان کارهای گذشته برای محروم شدن از نگاهِ او کافی بود.
افتاب رو به افول بود. سرخی اسمان قلبش را تنگتر می کرد .
مسیر برایش روشن بود اما پایی برای رفتن نداشت .
صدایی در اتاق پیچید …
- توکلتُ علی الله
اشنا بود ، صدای شروع اذان از گلدسته های مسجد محل به گوش می رسید .
کم کم صدا واضح تر می شد و قلبِ او با هر اوج گرفتن صدا لرزشش بیش تر …
- الله اکبر ، خدا بزرگ تر از آن است که وصف شود .
-اشهد ان لا اله الله ، گواهی میدهم نیست خدایی جز الله
دوباره غرق شد در دو جمله به خودش که آمد .
حی علی الفلاح را شنید بشتابید به سوی رستگاری. . .
رستگاری , براستی رستگاری او در چه بود ؟!
ایا واقعا رستگاری اش در لاک و تیپ و مد و دوره های دوستانه خلاصه می شد!!!
رستگاری اش در چه بود خسته بود از تمام کارهای دنیایی ای که در لحظه برایش شادی
داشت و هیچ یک سیرابش نمی کرد .
-حی علی خیر العمل بشتابید به سوی بهترین عمل!
بهترین عمل اش چه بود؟! هیچ عملی نیافت اصلا تعریفی نداشت از بهترین عمل!!!
سوالی شد برایش به عقب بازگشت، جمله قبل چه بود !!؟؟؟
- حی علی الصلاه
قبل از آن جمله بشتابید به سوی نماز بود.
بشتابید به سوی نماز بشتابید به سوی رستگاری بشتابید به سوی بهترین عمل.
چرا تا الان به ان دقت نکرده بود جریان چه بود نمی فهمید گنگ شده بود و مات
در دل شوق دوباره افتاد گویی تازه در آن دانه ای از زندگی جوانه می زد .
پس نماز بود راه رستگاری ،نماز بود بهترین عمل . . .
دلش میگفت او نمی بخشد اش و عقل نهیب می زد او رحمان تر از این حرفهاست
اشک هایش را پاک کرد ارام ایستاد ، تبرک کرد تنش را با وضویی،
استغفرالله ای بر زبان آورد
سجاده را بسوی قبله مهربانی ها نقش زمین کرد , و آرام زمزمه کرد:
_((باز به سوی تو آمدم تویی که اول و اخر همه چیز تنها به سوی تا خواهد آمد…))
” نماز مغرب می خوانم قربهً الی الله، الله اکبر”
(والسلام ،1 جمادی الاول 1437)
این نوشته صرفا جهت تبلیغ نماز نوشته شده است.