“هوالمحبوب”
جدیدا آن خوی آراممان متزلزل شده است .
البته دلیلش را میدانیم ولی خودمان را به بیراهه زده ایم.
(توضیح نوشت: دوستان در پست قبل انتقاد کردند
چرا از اصطلاح کوچه علی چپ استفاده کرده ایم
کاش مثلا از واژه بیراهه استفاده می کردیم ما هم که کاملا
اسوه یک انسان حرف گوش کن هستیم گفتیم سمعا و طاعتا)
دو روز پیش بلاخره پس از مدتها دستمان به کیبرد شد(همان دست به قلم)
و آمدیم کلی از آن حرفهای مثلا که ما خیلی دل پاکی داریم و….. زدیم -
و کلی تایپ کردیم اما تا آمدیم ارسال مطلب را بزنیم برق مبارک تشریف خود را بردند
و ما هاج و واج به مانیتور خاموش شده لپ تابمان زول زدیم .خُب!
شوک عظیمی بود کلی احساس در آن نوشته ها ریخته بودیم که
همشان پرید . خلاصه آنکه از آن لبخند های مزخرفمان
تحویل لپ تاب دادیم و بیخیال هر چه نوشته بود شدیم.
نا گفته نماند تلاش خود را نیز در خصوص بازگشت نوشته ها کردیم ولی بی فایده بود.
شنبه شروع کلاس ها بود و ما طبق معمول نرفتیم .یک شنبه را هم به دلیل دکتر نرفتیم .
دوشنبه هم کلا کلاس نداشتیم سه شنبه را هم ….
آهان یادمان آمد سه شنبه را هم سرما خورده بودیم نرفتیم چهارشنبه هم برف باریدآنهم به قطر
نیم میلی متر! خلاصه انکه این یک هفته خانه نشینی داشتیم .
(مدیونید اگر فکر کنید بنده تنبل تشریف دارم)
دوستان پشت سر هم ندا می دهند که برویم کلاس حالا داریم
چرتکه میندازیم ببینیم تعطیلاتمان بس است یا خیر!
28 این ماه جشن ازدواج برادر عزیز تر از جان است که عین خیال مبارکمان نیست .
حکما طبق معمول دقیقه نود با سرعت نور می رویم خرید می کنیم .
پ .ن :این پست صرفا جهت ثبت یک هفته از عمرمان بود که هدر رفت!
و هیچ مزیت داخلی و خارجی را هم ندارد .
نه اینکه بقیه پست هایمان خیلی پر فایده بوده!
والسلام
(هجدهم ربی الثانی 1437)