ارسال شده در 27 دی 1396 توسط . . . ماریا . . . در عجیبتر از عجیب
“هوالمحبوب” زنگ درب را زدند. خانمی گفت از همسایه هاست برم جلوی در. رفتم خیلی تند حرف می زد. فقط اینکه فهمیدم برای گدایی آمده! و البته از ظاهر ان خانم هم تعجب کردم چون اصلا به متکدی ها نمی خورد. آمدم خانه تا پول ببرم. خواهرم گفت متوجه شدی… بیشتر »
"هوالمحبوب"
فقط یک قلم می تواند
تمام تراوشات ذهن آدمی
را به نمایش بگذارد . . .
من جوهر قلمم را خرج اینجا می کنم
باشد که رستگار شوم :)
*****************************************
آمدم برای نام و نان بنویسم . . .
دیدم قلم پاکتر و با ارزش تر از آن است
که به نان و نام فروخته شود .
”از نان به قلم رسیدم ، شدم از نون تا قلم"
*****************************************
" کپی برداری بدون اجازه نویسنده و ذکر منبع جایز نیست !"
****************************************
((توضیحات: به غیر از دست خط، همه ی نوشته های این
وبلاگ متعلق به نویسنده وبلاگ می باشد.
در صورت ثبت متنی نام نویسنده حتما قید
خواهد شد.))
***********************************
ارتباط با من:
aznoon.ta.ghalam@gmail.com