“هوالمحبوب”
تظاهر را اصلا دوست ندارم ،
چند وقتی هست که وقتی حالم را می پرسند مثل قدیم اگر هم بد بودم نمیگویم خوبم!
رُک میگویم اصلا خوب نیستم ! اگر دلیل بخواهند هم جواب میدم مگر اینکه روحی باشد
که جوابم با جمله شخصی است نمی توانم بگویم تمام می شود!
روز را خیلی خوب شروع نکردم ، ساعت شش طبق معمول بیدار شدم و لب تاپم را چک
کردم تا فیلم های دان شده را ببینم که دیدم انتخابم خیلی مزخرف بوده و ارزش دیدن
نداشته !
اولیویا تماس گرفت برای بعداز ظهر یه وقت ملاقات ازم گرفت . . .
باید چند ساعت باقی مانده به قرار را کتاب درسی بخوانم و درس های عقب افتاده را برسانم
و قطعا، مطمءنن این تنها لفظ هست و گمان نکنم عملی در کار داشته باشم !!!
به اجبار باید تظاهر کنم که امروز روز تعطیلی خوبی هست برام ،
بلکم از این چهره عبوس خلاص شوم !