“هوالمحبوب”
فیلم روستا یا دهکده یک ژانر وحشت و مرموز است ، فیلمی که داستانش فوق العاده
جذاب است ، البته شاید برای من .
داستان فیلم از این قرار است که بزرگان و آدم های دهکده با افرادِ مرموز بیشه ای که دور
تا دور دهکده است قراردادی میبنند که با هم کاری نداشته باشند .
این افراد مرموز در فیلم ” اسمش را نبر ، و یا همان از ما بهترون ” خوانده می شوند .
کسی از دهکده حق وارد شدن به بیشه را ندارد ، این امر را تجاوز در حریم می دانند و
همه ترس از ورود به این بیشه ها را دارند .
صحنه ای که از این فیلم اولین رعب و وحشت را به مخاطب می دهد زمانی است
که پسری نگهبان در روی برجکی که مرز بین بیشه و ورود دهکده است در حال قدم
زدن و نگهبانی است که ناگهان سرش را به سمت کفِ برجک می برد و به تکه ای از
برجک که راه ورود به برجک است -و درب آن باز است - خیره میشود .
ناگهان شخصی شنل پوش-قرمز رنگ- با سرعت از زیر برجک بلند رد می شود .
در این لحظه موزیک اوج میگیرد و پسرک با ترس درب را میبندد و در گوشه ای از
بیشه بی اختیار می افتد بعد از ثانیه ای به خود می آید و با شتاب ناقوس خطر را
بصدا در می آورد . این صدا یعنی خطر !
خطر از سمتِ بیشه و ورود موجودات ترسناک به دهکده . همه ی اهالی دهکده در
خانه اشان یک پناهگاه زیرزمینی دارند و با شنیدن ناقوس بزرگ و وحشتناک خودشان را
با هول و ولا در ان پناهگاه ها می اندازند .
خیلی نمی خواهم وارد جزئیات داستان بشوم .
اصل داستان بر این قرار است که دختری نابینا برای نجات نامزدش -مرد مورد علاقه اش-
که به دستِ یک معلول ذهنی صدمه ای شدید دیده است تصمیم میگیرد که از بیشه
همان جنگل خوفناک پر از ” اسمش را نبر” بگذرد تا خود را به داروخانه ای برساند و
جان نامزدش را نجات بدهد .
ترس و نگرانی که در جنگل همراه است جذابیت را بیشتر کرده و با دیدن این فیلم
بیشترین هیجان از سوی رمزگشایی در این راز موجوداتِ مرموز است .
این دختر به هر حال با تمام اتفاقات و با گذشتن از آن بیشه پی به یک راز بزرگ
می برد .
قطعا اینجا وبلاگِ نقدِ فیلم و یا معرفی فیلم های هالیوود نیست .
دو شبِ پیش بی دلیل یاد این فیلم افتادم . این فیلم در سال 2004 ساخته شده است
و من اگر اشتباه نکنم دوازده الی شاید 14 سالگی این فیلم را دیدم .
موضوع اصلی این فیلم و یا همان کشفِ راز آلودی این فیلم دقیقا جریان این روزهای
ماست .
انتهای فیلم این راز زمانی برملا می شود که همه متوجه می شوند بزرگان آن دهکده
برای منافع اشان کاری کرده اند که مردم دهکده هوس بیرون رفتن از آنجا و مهارجت
نکنند.
یعنی برای رسیدن به منافع خود از ترس استفاده کرده اند .
این روزها خیلی ها معتقدند که روحانیت با استفاده از ترساندن مردم از جهنم و عذاب
الهی بزور مردم را مجاب بر دینداری کرده است !
اینکه منافع روحانیت از کجاست نمیدانم ! اینکه برخی مثلا روحانی حد را مشخص نکرده اند
و با بعضی کارهایشان شدیدا اسیب زده اند بر این وجهه کاری ندارم . سوال پیش می اید .
اگر روحانیت منافعی دارند ، کدام منافع ؟!
اگر از جایی تغذیه می شوند کدام تغذیه ؟! اصلا مگر کسی توان این را دارد که این
جمعیت عظیم را از هر نظر ساپورت کند تا مثلا به منافع برسند . خب حتما می گویید
رهبر !!! مگر رهبر بر سرِ خزانه گنج قارون نشسته است !!! اصلا مگر حوزه ها ارگان دولتی
هستند !!! همه ی حوزه ها به کمک خیرین دایرند و اصلا اسپانسر دولتی ندارند !
و اگر منافع شخصی است کدام منافع شخصی ؟! یعنی کلِ این جمعیت روحانیت
صرفا برای منافع شخصی پا در این مسیر میگذارند ! مسیری که با درسهای
شدیدا سخت و طاقت فرسا و همچنین بی پولی که در دوره تحصیل دچارش می شوند
اقایان طلبه با ورود به حوزه چندین سال درس می خوانند با شهریه فوق العاده ناچیز
سر می کنند ، حجم دروس به اندازه ای زیاد هست که وقت کار و پول در آوردن
نداشته باشند و از طرفی چه کسی کار نیمه وقت می دهد ؟! برخی که نه ، خیلی از
طلاب با همان شهریه کم ازدواج میکنند و به سختی آن اوایل زندگی که خیلی از مردم
عادی و زوج های جوان خوش خوشانشان است زندگی می کنند و صد البته با قناعت
و بدون هیچ بریز و بپاشی .
اسیب هایی که انسان های به ظاهر روحانی و در لباس روحانیت به جامعه زده اند
امروز آنقدر مشهود است که . . . فقط می شود از جمله از ماست که برماست استفاده
کرد .
و سوال آخر ، اینکه می گویند مردمی که هنوز دیندارند عوام هستند و گول خورده اند
و جیره خور این روحانیون شده اند ، یعنی هیچکدامشان عقل ندارند ؟!!!!!
یعنی همه ی این مردم دیندار و بهتر است بگویم معتقد به دین هیچوقت به فکر شما
نرسیده اند ؟!
راحت تر بگویم . اینکه حرف از ترساندن و بزور دیندار کردن و جمله اینکه ما نمی خواهیم
برویم بهشت و زور نیست و خیلی از این حرفها همه اش بهانه است .
عده ای برای این که بدون هیچ چهارچوبی لذت ببرند ، بدونِ اینکه چوبِ عذاب وجدان
بالای سرشان باشد و با هر کار غیر انسانی و نامعقولی روی سرش کوبیده نشود که
چرا اینکار را کردی ، دنبال توجیه اند .
فقط همین !
وگرنه باید با کمال تاسف بگویم که معتقدین به دین این روزها خواص هستند و
عوام همان هایی هستند که زیر چرخِ اعتقادهایی که هیچ بنا و استحکامی ندارند
آهسته آهسته لِه می شوند .
وگرنه خودشان می دانند آرامشی که در این اعتقاد است هیچ جا نخواهد بود.