“هوالمحجوب”
غروب های زمستان خیلی زیباست… انقدر که هنوز دستم برای نصب کردن پشت پرده نمیره.
می شینم رو به روی پنجره و به هاله های آبی و گلبهی, در آخر نارنجی و سرخ خیره میشم…
چای می نوشم و شاخه های لخت درختی که پس زمینه ش مزین شده به غروب را تماشا
می کنم… شانس بیاورم به این قاب پرواز پرنده ها هم اضافه می شود.
چای می نوشم
چشم های سنگینِ تازه فارغ شده از اشکم را ناز می دهم
گوش هایم را مهمان “نرو"ی علیرضا قربانی می کنم
به هیچ چیز فکر نمی کنم… حتی خودم!