“هوالمحبوب”
طبق معمول بخاطر تصمیم نا بجا از وقت سرو شام هتل گذشته بود و ما جا مانده بودیم
در نتیجه دو تا آدم گشنه داشتیم که در خیابان امام رضا علیه السلام ساعت دوازده و نیم شب
سرگردان دنبال یک رستوران برای صرف شام بودند!!!
از دو آدم بدشانس بعید هم نبود ! به هر رستوران که وارد میشدیم میگفتند یا وقت
تعطیلی است و یا بجز سوپ چیزی ندارند ، ما هم که دو تا گرسنه شدید اصلا به سوپ راضی
نبودیم خلاصه اینکه پس از یک ساعت پیاده روی بلاخره یک فست فود پیدا کردیم که از قضا
چند نفر هم داخل بودند و فهمیدیم که بلاخره به مقصود رسیده ام !مثل تشنه لبانی که در
بیابان چند سراب را طی کرده اند و بلاخره به آب رسیده اند شتافتیم به سوی درب ورودی
سید طبق معمول سبزیجات سفارش داد و من هم مثل همیشه . . .
آنقدر در شر و شور غذا و شکم سیر کردن بودیم که پاک فراموش کردیم ساعت چند است
با بگو و بخند خوردیم و کاملا پرروی پررو مقابل میز حساب کردیم و کلی نقد کردیم که
سبزیجات این را ندارد و این چه طرز سالاد بود و . . . . :/
شکممان سیر شده بود و جان گرفته بودیم و شده بودیم همان انسان های قبل ! :)
بنده خدا همانطور گوش داد و گفت درست می فرمایید اصلاح میکنیم و . . .
بعد هم کاملا سرخوش ساعت از دو نیم گذشته راه هتل را گز کردیم و تازه فهمیدیم که چقدر
دور شده ایم از هتل و . . .
بعد از آن شب هر سال طبق روال همیشه وقتی مشهد میرفتیم یک شب را درست مثل
همان شب و ساعت با دوستان میرفتیم همان فست فود . . .
امشب خیلی هوس آنجا را کردم :(
منم زمان دانشجویی به خاطر بسته بودن مغازه ها و خرابی عابر بانک ها مجبور شدم، همچین پیاده روی ای داشته باشم!
____________
پاسخ قلم :
به نظرم شما باید آدم خوش شانسی باشید که دانشگاهتون مشهد بود :)
و از طرفی هم تا حدودی آدم بدشانسی باشید چون دوره دانشجویی انگار بلا های اینطوری زیاد سرتون آمده !!!!