“هوالمحبوب"
وقتی کانکس اداری را پشت یک ماشین سنگین دیدم با
خودم فکر کردم چقدر دوست داشتم کانکس داشتم و هر بار که از یکجا نشینی خسته
میشدم کانکس را مینداختم پشتمو ميرفتم هر جا دلم ميخواد اطراق میکردم
مهم نیست کدوم شهر و کدوم کشور هرجا که دلم خواست کنار رودخانه توی جنگل و. . .
اصلا بنظرم یکجانشینی فقط رکودِ، آب وقتی یکجا بمونه گندآب میشه آب در جریانه که
اون زلالی و زیبایی را داره آدم هم همينطوره باید در جریان باشه در حرکت باشه
یکجا نشینی فقط دست و بالش را میگیره و محدودش میکنه، اصلا آدم باید مثل
لاکپشت که خانه اش تو لاکشه فقط يه بقچه داشته باشه و هروقت دلش خواست
بقچه اش را بغل کنه بره یکجای ديگه. . .
الان اگه بخوای جا بجا بشی دو تا کامیون هم کمه. . . چقدر خوب ميشد همه خونه ها
وسایل و اسباب زندگی را داشتن بجای اینکه همه امون به اندازه پول همان خونه
که خریدیمش وسیله بخریم یک خانه کاملا به اصطلاح مبله تحويلمون میدادن!!!
مثل کشورهای غربی :(