“هوالمحبوب”
آن شب را، آن دعوت به غذا خوردن را، ان فیلم دیدن در سینما را، آن
قدم زدن زیر نور ماه را، و آن نسیمی که صورتم را نوازش میکرد و از همه
مهم تر هدیه های سوپرایز کننده را، هیچ وقت هيچوقت فراموش
نخواهم کرد. ممنونم که هستی :)))
پ.ن: جودی آبوت را یادتان هست؟! وقتی مریض بود بابا لنگ دراز
برایش یک جعبه ی بزرگ پر از گل فرستاده بود. من هم با گرفتن اين
جعبه پر از گل به اندازه او ذوق مرگ شدم :))) گلها تا به خانه برسند بهم
ریختند.
چه جالب
من همیشه اون صحنه یادمه جرویس با چه ظرافتی اون هدیه رو داد توهدیه دادن اولا باید ظرافت داشت دوما نیاز روحی شخص رو باید دید نه اونچه ما دلمون میخواد
در پناه امیرالمومنین