“هوالمحجوب”
دیروز بی دلیل افتادم به جون اینستا و تمام دوستای ابتدایی و راهنمایی مو پیدا کردم.
البته بهتره بگم هم کلاسی های ابتدایی و راهنمایی!
راستش گذر زمان چهره هاشونو تا حدودی تغییر داده بود. سبک زندگی ها به اقتضای
میزانِ درسخون بودنشون فرق کرده بود. دونه به دونه شونو فالو کردم. و همه فالوبک دادن!
اوایل فکر می کردم فالو کردنم دلیلی جز فضولی کردن نداره… برای همین هیچوقت فالو
رو لمس نمی کردم. اما اینبار احساس کردم نیاز دارم به اینکه کمی گذشته رو شخم بزنم.
توی دایرکت لورا کلی از روزهایی که خونه ی یکی از بچه ها می رفتیم حرف زدم و طبق
معمول لورا از خنده روده بر شد. خداروشکر این حافظه ی دور قوی حداقل ترین حسنش
خنده آوردن رو لب رفیقاست.
اکسپت که شدم چرخی توو پیجاشون زدم. چیز خاصی ندیدم. جز کارهای مسخره ای که
تو پیج کاربرای دیگه هم دیده می شه. لایک که نکردم هیچ. حتی نرفتم دایرکت حالی بپرسم!
همچین آدمی َم :)))
فقط در حد فالو… همین. حقیقتا حس خوبی داشت دیدنشون. دلم لحظه ای زنده شد از
روزهای خوشی که اون موقع ها برامون حکم ناخوشی داشت!