“هوالمحبوب”
دارم به خودمان فکر می کنم.
به من و تو!
و همه ی چیزهایی که جدایی بینمان را محکم تر از قبل کرده…
هربار با هر یادآوری ذهنم ارور می دهد و با جمله ی:واقعا من بودم؟!؟ قصد توجیه دارد.
گاهی هم مزه ی شیرین “کارهای نباید” که زیر دندانم هنوز جا خشک کرده ن بیرون می زند.
گاهی هم با بستن چشم ها و محکم فشار دادنشان دلم می خواهد هیچکدامشان یادآوری
نشوند.
دارم تلاش می کنم، سعی می کنم که دیگر مانع از با تو بودن نشوند. دارم نهایت زورم را
می زنم که به تو برگردم. به تو…