“هوالمحبوب”
از مسجد آمده بودیم و دوست تدارک سحری من را می دیدید. سفره ی ترمه ی خوش رنگ
با غذاهای خوشمزه خوشگل تر از همیشه به چشم می خورد. با اینکه عادت به سحری سنگین
نداشتم ولی بازهم بخاطر دوست چندقاشقی خوردم. حین خوردن سحری در حال گپ زدن
بودیم که رسیدیم به مدعیان دروغین و بعد هم اسم امام زاده قِلقِلی را دوست اورد. یک لحظه
فکر کردم شوخی می کند. بعد دیدم نه! قضیه خیلی هم جدی است. با شنیدن دوباره قِلقِلی
مثل سوسک برعکس روی زمین افتادم و زدم زیر خنده… می خندیدم و او توضیح می داد.
آنقدر برایم خنده دار بود که مدام می گفتم: باورم نمیشه!
بعد از سحری کنار هم دراز کشیدیم و با یک سرچ در اینترنت به واقعیتِ بس خنده دار پی
بردیم. مردم برای گرفتن حاجات روی زمین قِل می خورند! در فیلم مردی که از چهره اش
خلوص نیت می بارید(!) روی زمین درازکشیده بود و غلت می خورد. در حین غلت خوردن
هم مردم با سوز دل می گفتند: لال از دنیا نری صلوات!!!
چند دقیقه ای از دیدن فیلم می گذشت که چشم هایمان داشت داغ می شد که دوست با
یک آه از نهاد بلند شده گفت: یا امام زاده قلقلی…
همین کافی بود که چند دقیقه از آن قهقهه های وحشتناکمان -که کل خانه را برمی داشت-
بزنیم.
+ خدایی یعنی چی! قِل بخوری حاجت بگیری؟! :/
++ یک چیزهایی واقعا عقلانی نیست، حیفه ساده لوح باشیم!