“هوالمحبوب”
در خانه و سکوت قدم میزدم که زمزه ای آهنگین گوشهایم را نوازش داد خوب
که دقت کردم دیدم چقدر این نوا برایم اشناست به طرف منبع صدا چرخیدم
صدا از خانه کناری بود ، اقایی در حال خواندن بود ، گوشهایم را به دیوار چسباندم
وزن آهنگِ اشعار ملک الشعرا بود.
بی اختیار شروع کردم با آن زمزمه وار خواندن :
مرغ سحر ناله سر کن/ داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرربار این قفس را / برشکن و زیرو زبر کن
بلبل پربسته ! ز کنج قفس درآ / نغمهٔ آزادی نوع بشر سرا
وز نفسی عرصهٔ این خاک توده را /پر شرر کن
ظلم ظالم ، جور صیاد / آشیانم داده بر باد
ای خدا ! ای فلک ! ای طبیعت ! / شام تاریک ما را سحر کن
حیف اسلام دستم را بسته ! وگرنه خدایم شاهد است دلم میخواست
بروم آنجا و با او شروع کنم به خواندن مخصوصا اینکه صدا خیلی خوب
اکو میشد !!!!
دوست جان سلام
هفته خوبی داشته باشی
ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﺷﺐ
ﻧﮕﺮﺍنیهایتﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﺑﺴﭙﺎﺭ
ﻭﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﺨﻮﺍﺏ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺍﺳﺖ.
ﻭبیاد ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ
سختیها،
محبتهای ﺍﻟﻬﯽﺍﻧﺪ
ﺯﯾﺮﺍ ﺍﻧﺴﺎﻥ
ﭘﺸﺖ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺑﺴﺘﻪ
ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺳﺎﺧﺘﻦِ ﮐﻠﯿﺪ ﻣﯽﺍﻓﺘﺪ..!
____
پاسخ قلم:
:))