“هوالمحبوب”
باید اعتراف کنم وقتی دقایقی پیش زمان امتحانات را روی برد میزدم یک لحظه چیزی
در وجودم خالی شد و دخترکِ درونم لگن بدست میزان آمد وسطِ دلم اطراق کرد و شروع
به شستن رخت کرد !!! تمام دلم قیلی ویلی میرود و حالا با آمدن این دلشوره نارگیلِ
درون یخچال را شکسته ام مثل شانپانزه ها حمله کرده ام به نارگیل بینوا و همچون
گرسنه ها از استرس با ولع میخورم !!! بعد هم فکر میکنم اگر روزی در دورافتاده ترین
جزایر دنیا افتادم چطور میتوانم نارگیل از آن درخت بلند صید کنم !!!!
شب گذشته با چه مصیبتی خودم را خواباندم . تلوزیون اتاق را گذاشتم روی تایمر و
با خودم گفتم اگر تا دو ساعت دیگر خوابم برد خودکار خاموش می شود اگر هم نه
دوباره یک ساعت به تعویق می اندازم !!!