“هوالمحجوب”
احساس میکنم نیستم در دنیا ، و شاید جسم هست و روح نیست .
یک طور خاص ! در کلامم نمی گنجد بگویم.
هرچه که هست خوب نیست ازاردهنده است . . .
روز قبل میم هربار در ماشین با من حرف میزد حرفش را دوبار تکرار میکرد
میگفت به چه چیزی فکر میکنم ، گفتم واقعا به چیزی فکر نمیکنم !!!
نگران خودم هستم ، خیلی نگران . . .
باید یک فکری به حال خودم بکنم ، چه فکری نمی دانم !