“هوالمحجوب”
جلوی درب باغ ایستاده بودم تا دوستهایی که داشتن می آمدن به اشتباه رد نکنن
باغو.. از اونجایی که حجاب نداشتم پشت در قایم بودم و هر از چندگاهی وقتی
صدای ماشینی به گوش می رسید سعی می کردم درب را بیشتر باز کنم تا اگه اونا
هستن متوجه بشن که اینجاست. اولین ماشینی که جلوی در نگه داشت اِلی بود.
درب ماشین باز شد و شیشه ها دودی بود ولی کمی داخل ماشین معلوم می شد.
پشتِ رُل ی آقایی بود با ریش بلند. اِلی خندان از ماشین پیاده شد و آمد داخل.
وسط خوش آمد گویی و تبریک، روبوسی کنار گوشم با همون خنده های بلند و دوست
داشتنی ش گفت: مخاطب خاصم بودا!
من خندیدم و گفتم عههه! می بینم هربار استوری می ذاری تقدیم می کنی به مخاطب
خاص ت نگو واقعا یه مخاطبی بوده.
وسط این مکالمه لورا از ویلا خارج شد تا بیاد طرفمون. وقتی شروع کردیم به قدم زدن
و سمت ویلا رفتن دوباره وسط خنده هاش جوری که لورا نشنوه گفت: صداشو درنیاریا!
من هم که طبق معمول ساکت حرفی نزدم. نشد وسط جشن تو شلوغی ازش چیزی
بپرسم. فقط در حد همین که فهمیدم همسایه شون هست و قرار شده فقط در حدآشنایی
باهم در ارتباط باشن. الی بهش گفته که بخاطر جدایی ش و شرایط خاصی که تجربه
داشته فعلا دکترروانشناسش هم اجازه شروع رابطه جدید و محکم را نمیده و آقا هم قبول
کرده.
اما راستش من نگرانم! خیلی هم نگرانم. الی بعد از اون شکست، شکستی که از سمتِ
مرد مورد علاقه ش بود و دوره سخت بارداری و فارغ شدن ش بدونِ حضور مرد لطمه های
زیادی دیده و از طرفی چرا باید یک آقای مجرد با اون ظاهر و وضعیت بیاد سراغ زنی که
شکست عاطفی داشته همراه بچه ای که حاضر نیست بده به دستِ پدرش داره با مادر و
پدرش زندگی می کنه!. نمی تونم شرایط الی رو موبه مو تعریف کنم چیزهای دیگه ای هم
هست. اما راستش هرچقدر منطقی و عقلی به این قضیه فکر می کنه یک سر کار لنگ
می زنه تا جایی که احساس می کنم احتمال سواستفاده شدن ازش هست. کاش جامعه ما
انقدر فرهنگش جا افتاده بود که زن مطلقه یا بیوه انقدر تو معرض نگاه های هرزوسواستفاده-
های جنسی قرار نگیره.