“هوالمحبوب”
همکلاسیَم کتاب شرحِ یکی از دروس را از من خواست.
کتابی که پیدا نمی شود و نادر است . . .
یک چیزی در دلم قلقلکم میداد که ندهم !
چرا؟خب از صد درصد تقریبا70 درصد احتمالش را میدادم که کپی برداری کند.
مدام این یک چیز قلقلکم میداد و می گفت چه معنا دارد کتابت را بگیرد آنهم
این کتاب و . . .
یک روز پیچاندم نه اینکه قصدی باشدا نه ! فراموش کردم البته از آنجایی که فراموشی
یک رُکن اساسی اینجانب است میدانستم فراموش می کنم.
آخر دیدم نه!
این نفسِ سرکش دارد جولان میدهد که فلانُ و فلان!
خلاصه اینکه در نطفه خفه اش کردیم و بردیم دادیم!
او باشد که زیادی خودمختاری نشان ندهد :)
توصیه : نذارید این نفسِتان پررو شود . . .