“هوالمحبوب”
ابرها راهشان را اشتباه امده بودند.
سر و صدایی بالای سرمان به پا کردند ، بعد از این گم شدنشان چکه اشکی هم ریختند
و رفتند. . .
حالا من مانده ام و دنیایی مستیِ بوی خاکِ نم خورده از بارانِ نابهنگام. . .
پ.ن1: شبها با ترس می خوابم، کلی آیه و دعا زیر لب می خوانم. نميدانم چرا
اینطوری شدم. . .(توضیح نوشت : دلیلش فیلم های ترسناک نیست چون همیشه
نگاه میکنم و برام عادیه )
پ.ن2:امروز تولد لوراست، یاد آن جشن های تولد دوستانه بخیر،بهش تبریک
نمیگم! بنا به دلایلی. . . ( مبارکش باشه :) )
چیز ترسناکی وجود نداره …