“هوالمحبوب”
نمی دونم چرا چهره من انقدر غلط اندازه! اخمو هم نیستم ولی همه در نگاه اول از من
بدشون میاد یادمه نرگس دوست دبیرستانم بعد از اینکه مَچ شدیم بهم گفت من ازت
خیلی متنفر بودم! می گفت خیلی گندِ دماغ و مغرور می زدی!!!!
امروز فهیمه می گفت خواهرش بهش گفته: این دختره چرا اینطوریه! انگار از دماغ فیل
افتاده :/ منه بیــــنوا!
حالا خداروشکر بعد از برخورد متوجه میشن که زمین تا آسمون با ظاهرم متفاوتم ولی
بازهم برام عجیب!
+ ملالی نیـــــــــــست :)))
**********
خواهر هفته پیش دستور دادن برم آتلیه عکس های حسام الدین را تحویل بگیرم هنوز
نرفتم! داره میشه دو هفته! خداروشکر تهرانه وگرنه کله ام را می کند…
فکر کنم ته تغاری بودن مسئولیت های زیادی به گردن داره! :)
مثلا خواهر خرید بخواد : - مااااااااریــــــا
خانم برادر نیاز به همراه داشته باشه: - مااااااااریـــــــــــــــــــــا
نیاز به نظردهی باشه: مااااااریااااااااا
:))) کلا در همه جا حضوری نخودی وار باید باشه
******
دیدم اخماش توهمه، می گم چی شده؟! میگه هیچی بابا! گند زدم آمدم بیرون اقای
فلانی-استاد- منو دید پرسید خانم فلانی کلاس دارید؟! کشدار گفتم :
-آرهههههه بابااااا بدبخـــــتـــــــــی!
+ انقدری که این بنده خدا با این استاد درگیره، هیچ کس نیست.
******
خیلی دلم می خواست امروز بهت غر نزنم، سعی ام را هم کردم. ولی فکر کنم نشد
تو دلم چندتایی بهت پروندم. ولی تو خودت یه نگاه به من بنداز! چطور دلت میاد
اذیتم کنی؟! بابا اینهمه صدات می کنم رحمان! چندتا از اون قطره های مهربانیت
را بیشتر از اینی که هست روی زندگیم بپاش… با تشکر بنده ی پرروت