“هوالمحجوب”
ما انسان ها گاهی خیلی محتاطانه در مقابل یک امور فوق العاده ناچیز عمل می کنیم .
مثلا یک خوردنی ! دوستانی دارم که از پنیر بدشان می اید وقتی از آنها می پرسم تا به
حال خورده اند چه حسی داشته اند می گویند نخورده اند اما با این حال از آن متنفرند!
تعجب می کنم ! وقتی تجربه نکردن چرا بدشان می اید .
من خودم نمی توانم جگر ، سیرابی ، کله پاچه بخورم . و صد البته از این موضوع واقعا
ناراحت هستم . لوس هم نیستم . بارها و بارها امتحانش کردم اما طعمش برایم دلنشین
نبوده ، در عوض وقتی بوی تفت سیرابی به مشامم می خورد و یا بوی جگری که در حال
کباب است را استشمام میکنم و یا کسی را میبینم با لذت این ها را میخورد واقعا دلم می خواهد
من هم مثل آن بخورم . البته در همان زمان هم تلاش کرده ام .
مثلا یادم است یکبار دوست یک سیخ جگر کباب شده دستش بود و با ولع از سیخ
جدا میکرد و میخورد من هم با دیدن آن صحنه و بوی جگر از او خواستم یکی را
بخورم ، میدانست دوست ندارم . گفت تو که دوست نداری ، گفتم امتحان می کنم .
یکی را در دهانم گذاشتم راستش طعمِ خون میداد از چهره ام معلوم بود که حالم دارد
خراب میشود ، دوست به تغذیه شدیدا حساس است و سریع به ذوقش می خورد
نگاهم کرد با تهدید گفت ماریا اگر الان بخواهی درش بیاوری یا اه و اوه کنی می کشمت
اخلاقش را میدانستم ، چشمانم پر از اشک شد و بزور قورت دادم .اه و اوه هم نکردم
فقط بعد از قورت دویدم آشپزخانه و چند لیوان آب خوردم .
سیرابی را هم امتحان کردم احساس کردم یک پوست را دارم میخوردم مثل یک ghozrofنسبتا
نرم بود خب متاسفانه آن را هم نتوانستم بخورم . کله پاچه را هم امتحان کردم با اینکه
همه به به چه چه می کردند وقتی خوردم احساس کردم آب یک گوشت نپخته و یا
گوشتی که تازه است و در آب تازه قُل خورده را خوردم همراه با بوی چربی و دُنبه !
این تجربیات هر چند وقت دوباره بروز رسانی میشوند یعنی هر یک سال و یا چند
سال تکرار می کنم انگار که امید داشته باشم مزاجم عوض شده باشد .
و یا همین فیلم دیدن ، وقتی برای خواهرم یک فیلم را با هیجان تعریف میکنم و
پیشنهاد میکنم ببینتش می پرسد دوبله است یا به زبانِ اصلی وقتی میگویم اصلی
منصرف می شود بعد هم میگوید چطور میبینی ؟! آدم نمی داند فیلم را ببیند و یا
زیرنویس را نگاه کند . خب قطعا در آن لحظه به ذوقم می خورد از او میخواهم تجربه
کند ولی قبول نمی کند .
ولی واقعا تجربه کردن خیلی هم بد نیست .
من هیچوقت راضی نبودم سوار اسباب شهربازی بشوم . اما یکبار اینکار را کردم و
صد البته به شیوه وحشتناک ترش امتحان کردم فقط می خواستم ببینم چه چیزی
است از اول تا آخرش را هم قهقهه زدم ، قبلا گفته بودم وقتی هیجان زده باشم جیغ
نمی کشم فقط می خندم آنهم به صورت بلند و قاه قاه !
خب راستش بعد از آن دیگر هیچ وقت سوار نشدم ولی خب باز اگر از من بپرسند
دلیل سوار نشدنم چیست قطعا یک جواب منطقی خواهم داشت .
من متاسفانه از ارتفاع میترسم وقتی در موقعیتش قرار میگیرم دقیقا از کمر به پایین
یعنی نیم تنه پایینم کاملا سست میشود .
اما با این حال باز هم محض تجربه یک کارهایی میکنم هرچند با ترس و همان سستی
ولی خب کارم را میکنم .
تجربه کردن در اموری که ناچیز هستند واقعا لذت بخش است و حداقلش این است
اعتماد به نفس آدم را بالا می برد .
کار خیلی سختی هم نیست .
نمی دانم چرا یادِ این افتادم شاید همان فیلم زیرنویس باعث شد .