“هوالمحبوب”
پیامِ فرستاده را باز کردم ، تصویرِ یک دسته موی بلندِ قیچی شده مقابلم باز شد .
نوشته بود برای دختری که در غربت همدم اش موهایش بود که دیگر آنها را هم
ندارد متنی بنویس . . .
سریع نوشتم :چرا زدی؟!
جواب داد : زورم فقط به موهایم می رسید .
گفتم : چقدر متنفرم از اینکه میگویند خانم ها وقتی غصه دارند سرِ موهایشان
خالی می کنند ،خوب کردی کوتاه کردی موهایت اسیب دیده بود . ان شاء الله موهای
جدید با لطافت بیشتر .
با تاخیر جواب داد : واقعا همین است ، من تنها سرگرمی ام موهایم بود
عاشقش بودم.
گفتم : پس چرا من اینطور نیستم . اشکال ندارد دوباره رشد می کنند .
جواب داد : تو ذوق هایت را کشته ای . . .هرکس چیزی را از دست می دهد .
دوباره گفتم : حداقل قصد کوتاه کردنش را داشتی میدادی دستِ کسی که کاربلد
باشد ! شبیه دُم کنده ای انداخته ای آنجا .
جواب داد : شبیهِ فلان چیز شده ام . ول کن . . .
چند جمله دیگر گفتم ، جواب ها فقط ول کن بود .
تازه می فهمم وقتی دوستانم میگویند که دل سنگم به خاطر چه بود .
دوست در آن لحظات دلش گرفته بود و من به جای اینکه جویایش باشم . فقط کارش
را محکوم کردم . . .
دستِ خودم نیست کارهای احساسی را نمی پسندم .
چه کنم ؟!
کمی کلافه ام و متاسفانه حوصله هیچکس را ندارم ، حتی خودم .