” هوالمحبوب”
اینجانب اگر تصمیم بر مستند سازی از کوچه پشتی
می داشتم مطمینن یکی از پر مخاطب ترین ها قرار می گرفت
روز گذشته نزدیک غروب افتاب به منزل رسیدم همین که الله اکبر
از گل دسته های مسجد بلند شد از آن سمت یکی از همسایگان
کوچه کذایی نوایی برخواست با این مضمون _حالا دستا ا ا ا ا _
ما هم هاج و واج از اینطرف اذان را می شنیدیم از طرفی هم
دادار و دودور را !
یعنی ما ماندیم در این فکر خیلی سختشان بود نیم ساعت صبر کنند
تا اذان تمام شود یعنی انقدر حرکات موزون در بدنشان کنترل نا پذیرشده بود!
خلاصه اینکه کمی به فکر رفتیم که آدمی تا بکجا . . .
صبح هم همان خانواده ی محترم که فرزندانشان در کوچه زندگی میکنند
و مقداری هم در خانه تفریح میکنند! همان :) از خانه اشان موزیک پخش میشد
شب که تا ساعت یک و نیم نوای ارکست در خانه بود صبح هم نوای موزیک
_نمیدانیم بلوچی میخواند افغانی میخواند هر چه بود روی مخ بود_
خیلی تلاش کردیم خانم این خانه را ببینیم ولی نبود که نبود البته هر از چند گاهی صوتش
را داریم ولی تصویر را نه .مثلا موقع ظهر نهار یه صدای زنانه با گویش خاصی فریاد می زند
شیپوووووووور !
شیپور اسم پسرک خانه است البته این را هم بگویم پسرک اسمش شاهپور است ولی نمیدانم چرا
بنده خدا را شیپور صدا می زنند ! :))) بی نواااااا
دیروز سری به مادربزرگ مکرمه زدیم برای احوال پرسی از قضا پسرعموی بنده هم با پسر کوچکشان
تشریف آوردن عروس عموجان اصرار داشتند امیرحسین که پسرِپسرعموی اینجانب است بما سلام بدهد
منم با خنده گفتم اصرار نکنید ما عادت داریم نوه های پسرِ خانواده خ-ف همه تُخس هستند !!!
بعد همه جا سکوت شد ! :) بعد ما حالت شرمگیر به پرعمو خیره شدیم و گفتیم ببخشید D:
شیفته اینطور حرف زدن هایمان هستیم نفهمیدیم فحش بود یا تعریف !
یکبار هم بنده خدایی داشت از دوری خانواده اش _که مهاجرت کرده بودن به بلاد خارجه_اشک
میریخت خواستیم دلداری بدهیم گفتیم فلانی جان گریه نکن ارزش ندارد D:
همچین موجود باهوشی هستیم . . .
چقدر حرف زدیم :)))))