“هوالمحجوب”
موافقت نکردن، پشت تلفن صدایش جوری بود که انگار باید عذرخواهی می کردم که
همچین درخواستی را تنظیم کرده م.
بعد از نیم ساعت تماس های ممتد، وقتی بالاخره از سیستم ش دل کند تا دو دقیقه
جواب سوال و تاییدیه درخواست من را ثبت کنه مثل عصا قورت داده ها، غریبه وار
رد کرد. این اولین بار بود.
اولین باری که درخواست می کردم. با اینکه پشت تلفن جوری صحبت کردم که عین
خیالم نیست و فدای سرم که تایید نمی کنید. ولی راست ش لحن غریبه وار و تن صدای
خش دارُ بی تفاوت ش کفرم را در می آورد. هرچقدر من نرم صحبت می کردم و جوری
لبخند می زدم که خط لبخندم از پشت تلفن به او وصل شود باز فضا گرم نمی شد.
پشت آن دانه های ریز تلفن همراه که صدایش را پخش می کرد بخار سرد بیرون می آمد!
وقتی تماس تمام شد یک نفس عمیق کشیدم و با گفتن: “تو تلاش خودت را کردی”
دستی روی دلم کشیدم تا شروع به گریه و زاری نکند.
+ کمی اضطراب دارم. اما ته وجودم حضور امیدیست که بندِ حضورِ گرم توعه خدا!