“هوالحبیب”
چهارسالِ پیش همین زمان پشتِ خطِ تلفن صدای بغض دار سید و چکه های اشکی که
پشتِ همان تلفن حس میشد به گوش هایم تلنگر زد !
سید ساعتها اشک ریخته بود و زمزمه میکرد با این روند ظهور به تاخیر . . .
آن روز عُمق فاجعه را درک نکردم ولی امروز . . . !
” فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِيلًا . . .
****
یک جایی دلت به تنگ می آید ، دردهایت از چشمانت بیرون میزند .
نفس هایت به شماره می افتد . . . فرار میکنی .
میروی خلوتگاهت ، می روی جایی تا دلت آرام شود .. .
می روی تا دل بکنی از این دنیا ، از دنیایی که ساخته ای ، می روی تا خودت را بکشی؛
خودِ دنیایی ات را .
جاماندگی ات را در دلت فریاد بزنی و جویی از اشک به صورتت فوران کند . . .
دانه دانه اسم ببری و آهسته برای دلت نوحه بخوانی . . .
پ.ن: تا سر به بدن باشد این جامه کفن باشد
. . .
ان شا الله که ختم به خیر میشه…
دولت مجبوره برای مردم کاری کنه وگرنه دور بعد نماینده هاش رای نمیارن
______________
پاسخ قلم :
ان شاء الله ما از خدامونه کار کنن . . .