“هوالمحجوب”
نظر به اتفاق ناراحت کننده ی مزخرفی که چند وقت پیش رخ دادو به دلیل اینکه وی
بی نهایت فلان مغز و لوس است، از پیج اینستاگرامم وحشتناک متنفر شدم و دیگه
دوست ندارم توش فعالیت کنم :)
یعنی خیلی دارم تلاش می کنم یهو نزنم دیلیت ش کنم ! کمی عاقلانه برم جلو… اگه
کله خرابیم اجازه بده!
***
ظهر با اعصاب ضعیف روبرو شدم و عصر با دلدرد و حالت تهوع و… دست و پنجه نرم
کردم. اخرم متوجه شدم که مسمومیته غذاییه :/
حالا اینکه کدوم باکتری و انگل مزخرفی یهو رفته تو جونم نمیدونم. فقط میدونم دعا
دعا می کردم زودتر رفع بشه!
***
بهش پیام دادم خیلی دوست دارما خیلــــــــی!
تو جواب چی بگه خوبه؟!
فرمود: نبابا! :/
می فهمید؟! نبابا (خنده)
+SISTER
***
وسط فیلم چارلی و کارخانه شکلات سازی که هزاربار دیدمش و باز داشتم نگاش می کردم
گفتم آدم هوس شکلات تخته ای می کنه این فیلمُ می بینه!
چند ساعت بعد یهو دیدم یه شکلات تخته ای خفن خریده.
+ خب! ما کشته مرده ی همین مرام ریزطور و توجهات خاصه ی ایشانیم!
***
بهش گفتم N تعداد خواهر برادر داره. گفت عمه مگه خرگوشن! :)))