“هوالمحبوب”
خسته و کوفته سوار شدم، این وقت ها اصلا به این فکر نمی کنم که جایی برای نشستن پیدا
کنم و یا اصلا قبل از گذاشتن پا یک صندلی خالی نشون کنم و تا در باز شد بِدو پرواز کنم و
خودمو برسونم بهش که چی؟! که آن سه ایستگاه که ده دقیقه ای می گذره و تموم میشه را
سرپا نباشم!
همین که وارد شدم دستم را گذاشتم روی دست های مصنوعی قطار هنوز قطار تو دورِ سرعت
نیافتاده بود که پشت سرم یک بحث خفیف شنیدم. از شیشه ی محو روبرو به پشت سرم
نگاه کردم. یک دختر با شال زرد روی صندلی نشسته بود و روشو کرده بود به سمت مخالفِ
زنی که داشت خطاب به اون حرف می زد. زن شاکی ولی نه با لحن تندی می گفت کارت
اشتباست. نباید اون رفتار را می کردی.
بلاخره دختر از کالبد حساب نکردن در آمد و روشو کرد به سمتِ خانم و گفت: برای مامانم
نگهداشته بودم. زن گفت باشه چه ربطی داره تو که نشسته بودی جاتو می دادی مادرت!
خلاصه اینکه کاشف به عمل آمدیم آن دخترخانم تا وارد شدن پرواز کردن به سمتِ دو
صندلی خالی و نشستن رو یکیش و این خانم تا آمده بشینه دستش را جلوی صندلی نگه
داشته و گفته جا مامانمه! توجه بفرمایید، انگار صفِ زنبیل گذاشته :))) درنتیجه آن خانم
ناراحت شده و شروع کرده به نصیحت کردن دختر. انقدر بحث بالا گرفت که حتی یک خانم
از صندلیش بلند شد و به آن خانم گفت شما بیا اینجا بشین، عیبی نداره! خانم هم می گفت
مسئله اصلا نشستن من نیست. رفتار این خانم زشت بوده.
تو همین بحثا برگشتم و یک نگاه به آن دختر کردم و مادر کنار دستش که اصلا تو این بحث
مداخله نکرد و یک تو دهنی به دخترش نزد که بگه بچه با بزرگترت درست رفتار کن!
خلاصه اینکه من و آن خانم که شاکی بود سر ایستگاه تاتر پیاده شدیم و تو آخر کار چندتا
درشت هم بار اون دختر شد که تو لاتی!
وقتی داشتم با عجله به سمتِ خروج می رفتم یک خانم جوان از واگن جلویی خارج شد و
احساس کرد باید دنیا را به چشمان آن زن شاکی قشنگ کنه! یک دفعه با یک لبخند پهن
آمد مقابل آن زن و با یک عزیزم کشداااااااار دست گذاشت روی شونه ش. طوری که من
فکر کردم لابد آشنا ماشنایی هست شاهدِ این بحث بوده و آمده مراحل ریلکسیشن اون
زن را تی بکشه. القصه با یک جمله ی خفیفی که به گوشم رسید به زن شاکی گفت: چه خوب
کاری کردی که اونطوری گفتی…
دیگه پاهای من دور تند افتاده بود و داشتم دور و دورتر می شدم، مغزمم داشت داد می زد
ببین! خدا شعور را یک اندازه داده ولی اندکی از آن بهره مند میشن.
+ قدیما یک بزرگتر می آمد لنگ جوان از زمین کنده می شد و بال زنان جاشو میداد به بزرگتر
الان برعکس اغلب دندون تیز می کنن که اگه کسی درخواستی هم کرد گاز بگیرن! بوخودا :/
زمونه عوض شده…
ای بابا … سر جا با هم دعوا می کنن!