“هوالمحبوب”
کاش می آمدی… نزدیک و نزدیک. انقدر که لمس دستانم برایت راحت می شد.
دستانم را در دستانت قفل، همچون پری سبک پرواز می کردیم. می چرخیدیم به دورِ هم.
آنقدر که چرخش ما آسمان را هم به رقص در می آورد. بالا می رفتیم و در اوج خیره می شدم
به دریای چشمانت. دست می کشیدم روی گونه ت. لبخند به لبام امان نمی داد.
تاب می خورد هر چه گیسو در سر بود. تو بودی، من بودم…
آوازِ بی کلام طبیعت.
کاش می آمدی. کاش می آمدی و ناگهان همه چیز می ایستاد. متوقف می شد. همه ی
دنیا از من و تو، می شد ما! ما.. سکون. ارامش. توقف. فقط ما…
کاش بودی…
کاش..
+ جور ناجوری َم. ناجورتر از ناجور…