“هوالمحبوب”
هیچکس از بیمارستان خاطره خوبی ندارد !
اما من ،
هرگز یادم نمیرود که مدرسه ام فقط چند قدم با بیمارستان فاصله
داشت.
و این فاصله فقط بین دو مکان نبود ؛ بلکه بین دو خواهر هم بود !
من در مدرسه پیِ درس ، خواهرم در بیمارستان در حال تیمار بیمار . . .
و این حس که تنها چندقدم از خواهرم دورم لذت داشت!
یک آرامشِ با لذت :)
از آن روزها خیلی میگذرد ، طوری که نه من در آن مدرسه ام و نه دیگر
خواهر در آن بیمارستان .
شنیده ام که وقتی به شهرمان آمدی توهم مثل من مسیرت را کلی
کج کردی تا از مقابل بیمارستان بگذری. . .
توهم مثل من دلتنگی برای گذشته! نه؟!